انگار اول صبح که میشوی
طلیعهیِ گناه! از دستِ بازی به دستِ بازی ادامه میدهی:
دورهی اولم:
صورتِ منقوش
نگارهای باکره چکیده از خونِ عقابِ شامگاهی و گاهی چه میدانی:
“محبوبهیِ شب سپید نیست؟”
بند بند از موهایم صورتم بنداز
همه چیز میماسد به صورتم به صورتی بنداز
غارنگارهام
دورهی دوم:
با کمیلاجورد و کمیتمشک کوهی، کمیانار و کمیروناس
فرض بکن استعارهیِ دیشبت
هرکول باشی یا نه، از این شهر فریب بخوری یا بروی
روی تن این غار کش بیایم یا نه؟
تصویر تازهای ام
دورهی سومم:
شکلک بی اعتباری از خدا روی پشتههای تنی که از خیابان
– فرشتهها دهان باز میکنند-
سیگار بکشم یا همین طوری
با دروغهای تنانه با حسن یوسفت اجماع کنم
با دور بازوانت
– چقد چاق شدم!-
کندهای از دورهی این وقت
اقرار کن: من، از قوی سیاه قربانیترم؟
از دورهها ملولم
– فرشتهها در عرض خیابان به ملکوت ونک نائل میشوند-
آقا!
خط مستقیم از کجا به کجا میرود؟
شوکا حسینی
