موضوع مورد بحث سخنرانی اینجانب اثرات ناشی از ضربههای روانیای است که کوردها در طول تاریخ خودشان تجربه کرده، و اثرات ماندگاری بر روی الگوهای رفتاری و عاطفی و فکری شان، بر جای گذاشته و در شکل گیری طرحوارههای جمعی در میان آنها، به عنوان یک هویت قومینقش جدی ایفا نموده است. هر انسانی الگوهای رفتاری مختص خود را دارا میباشد، اما ورای آنها یک دسته الگوهای رفتاری وجود دارند که شکل صفت جمعی، فرهنگی و قومیبه خود میگیرد. وقتی جامعهای از انسانها به خاطر هویت خاصی که دارند، مورد هجوم یک حمله همانند حملهی شیمیایی سردشت و حلبچه قرار میگیرند، این حمله در سه سطح آن جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد. یکی اثری است که افراد به صورت مستقیم و بلاواسطه به دلیل حضور در صحنه تجربه کرده و دچار PTSD اولیه شدهاند؛ دوم کسانی هستند که با واسطه کار و زندگی با افراد مبتلا به PTSD نوع اول دچار این اختلال شدهاند؛ این گروه دچار PTSD ثانویه شده و کسانی همانند اطرافیان افراد دچار PTSD نوع اول را شامل میشود مانند اعضای خانواده، پزشک، پرستار و کسانی که سالها با این آسیب دیدهها زندگی و کار کردهاند. اما بخش سوم این آسیبها آسیبی است که نسلگذر است و در یک نسل نمیماند؛ این آسیب ناخودآگاه افراد را طوری تحت تأثیر قرار میدهد که نسلهای بعدی آنان را نیز متأثر از همان ضربههایی میکند که نسلهای پیشین دریافت کردهاند. از این رو تمرکز اصلی بحث بر ترومای جمعی یا ضربه روانی است که انسان کورد به صورت جمعی دریافت کرده است.
مدخل ورود به بحث،طرح چند پرسش و پاسخ است که به نوع و دلایل واکنشها به مسأله شیمیایی سردشت میباشد. سوال اول این است که آیا واکنشها به دلیل تضییع حق بوده است؟ به این معنی که چنین رویدادی حق کوردها نبود و نوع نگاه به مسأله شیمیایی سردشت نگاهی حقوقی بوده یا خیر نگاه یک نگاه صرفاً عاطفی و از روی ترحم بوده است؟ آیا واکنشی که جامعه جهانی، افراد، اشخاص و سازمانها به این مسأله داشتند یک واکنش عاطفه محور و ترحمیبود یا حق محور؟ پرسش دوم این است که چه کسانی به کشتار کوردها واکنش نشان دادند؟ واکنش کنندگان چه جایگاهی داشتند؟ آیا توان پیشگیری از فاجعه را داشتند و دریغ کردند؟ یا خود بخشی از تحمیل فاجعه بوده اند؟ واقعیتها بیانگر آن است که واکنشهای جامعه جهانی به سرکوب کوردها یا بایکوت(انکار و نادیده گرفتن) بوده یا نهایتا یک واکنش عاطفی. و اکثریت واکنشها از سوی کسانی بوده که خود را شکل گیری فاجعه بی نقش نبوده اند. جدا از این دو پرسش پرسش سوم است که با پرسشهای پیشین در ارتباط است، این است که نوع واکنش خود کوردها به قضیه ی سردشت از چه نوعی بوده است؟ اثر هر کدام از این دو نوع واکنش عاطفی یا حقوقی برای مثال بیان جملاتی نظیر ” کوردها مظلوم هستند یا وجدان انسان از فاجعه سردشت به درد میآید، چه تأثیری روی کوردها داشته است؟ چگونه ناخودآگاه جمعی و شخصی کوردها را متاثر ساخته است و کوردها آن را چگونه پردازش کرده و میکنند؟ واکنشها عاطفی بوده و در صدد دریافت همدلی یا واکنش حقوقی و در صدد احقاق حق؟ در تعریف و توصیف مسأله یا مسایلی مانند حادثه سردشت آیا نگاه کوردها یک نگاه عاطفی بوده یا یک نگاه حق خواهی و مطالبه گرانه؟ با نگاه به تمام آثاری که به روایت جنایتهایی همانند سردشت، انفال و حلبچه پرداخته است، میتوان به راحتی به این نتیجه رسید که زبان انتخابی کوردها به این جنایات، یک نگاه توصیفی و ترحمطلبی است که خود را در جایگاه قربانی برای دیگران تعریف کرده و از دیگران تقاضای همدردی و دلسوزی نمودهاند. این واکنشها در اکثر متون و موضعگیریهای بعد از این جنایات موید این ادعا هستند که کوردها سعی کرده اند با توصیف ادبی و شاعرانهی رویدادها به دنبال دریافت واکنش عاطفی جامعه جهانی و دیگریهایشان باشند. حال باید در نظر گرفت که این گونه واکنشها چه تأثیری بر خود قربانیان داشته است. واقعیت این است چون واکنشها ترحم آمیز بوده، کوردها در جایگاه قربانی برجسته شده، در جایگاه قربانی نقش ایفا نموده، در جایگاه قربانی غرق شده و متاسفانه در جایگاه قربانی باقی مانده اند. حال اگر نگاه، نگاه حق مدار و حقوقی بود آن وقت یک شخصیت صاحب حقی شکل میگرفت که حقی را از دست داده و حقش تضییع شده است. آن وقت کنش کوردها یک کنشگری صاحب حق بود. اگر واکنشها حق مدار بود پیامد آن، کاهش ریسک تکرار چنین حوادثی و نهایتاً برای انسان کورد یک احساس ایمنی بنیادینی را به دنبال داشت. اما بر اساس اسناد سالها برگزاری همایشها و گردهماییهایی که برای حلبچه، انفال، سردشت و… برگزار شده میتوان دریافت که کوردها خود را در جایگاه قربانی قرار داده و نهایت انتظاری که از دیگران هم داشته اند؛ طلب ترحم، عطوفت و همدردی بوده است. بنابراین دیگران هم از این نگاه به فجایعی مانند سردشت نگاه کرده و تعویضی بابت این قربانی شدن صورت نگرفته است. مثلا در ایران این نگاه وجود نداشته که اگر سردشت سد حمله شیمیایی صدام حسین نبود، ممکن بود شهرهای مرکزی ایران دچار این جنایت میشدند؛ بنابراین لازم بود سردشت در راستای جبران فاجعهای که به آن تحمیل شده، دست کم مورد توجه جدی و ویژهای قرار میگرفت که کمیاز آلامش التیام یابد.
اثر تجارب فرانسلی ترومای جمعی همانند فاجعه حمله شیمایی سردشت در شکل گیری شخصیت انسان کورد
ما بایستی هستی و ماهیت انسان کورد را به عنوان یک موجود که متاثر از تجارب جمعی خاص بنا به قومیت خود است و دارای الگوهای رفتاری، احساسی و فکری خاصی است و در موقعیتهای خاص واکنش خاص نشان داده و با دیگران تعامل میکند و الگوهای مشخص و نسبتا ثابت با پویاییهای خاصی دارد، در نظر گرفت. اگرچه شاید چنین تعریفی بیشتر به مفهوم هویت نزدیک باشد اما در اینجا با همان اصطلاح شخصیت کورد از آن یاد میشود. پس مشخصات شخصیتی انسان کورد که دارای تجارب جمعی مشترکی هستند، تحت تاثیر تروماهای(ضربههای روانی) جمعی بر شکل گیری شخصیت انسان کورد چگونه بوده است؟ برای بررسی و پاسخ به این پرسش باید به تجارب مشترک کوردها اشاره نمود. تجاربی هماند فجایع انفال، حلبچه، سردشت، درسیم، قامیشلو و خوانش انسان کورد از چگونگی سرنگونی حکومت مادها، کاوهی آهنگر و… . تجاربی که در آنها خشونت، طرد، انکار و حذف، خیانت، پذیرش مشروط بسیار برجسته و جاری است.
کوردها در کل و خصوصا در سدهی اخیر تحت سلطهی حاکمان غیر کورد بوده اند. صاحبان قدرت و حاکمان کوردستان همیشه یک الگوی رفتاری خاص برای کوردها قایل بوده و از آنها انتظار داشتهاند، مانند یک دستور رسمییا تکلیف اجباری، مطابق الگو و یا مدل مطلوب و مورد نظر آنها عمل کنند؛ کوردها را در صورتی پذیرفتهاند که کسی باشند که آنها میخواهند نه آنچنان که هستند. کورد خوب را کوردی دانستهاند که مطابق الگوی آنها فکر و عمل بکند نه مطابق فرهنگ و سنن خویش. این به آن معنی است که کوردها به صورت مشروط از جانب دیگریهایشان پذیرش شده و آنها را آن گونه که هستند نپذیرفتهاند. بر اساس واقعیات تاریخی آنچه که کوردها به عنوان پیامد عدم رفتار مطابق الگوی دیگریهایشان تجربه کرده اند، بدرفتاری، انکار، خشونت، کشتار جمعی و طرد بوده است. کوردها انواع محرومیت را تجربه کرده اند، محروم از فهمیده شدن، محروم از حمایت شدن، و محرومیت از همدلی شدن. وقتی جنایتی در حق آنها اتفاق افتاده، مسئولیت آن را متوجه خودشان کرده اند. به آنها گفته شده چون شما آنگونه که ما میخواهیم فکر نمیکنید، احساس نمیکنید و رفتار نمیکنید پس حق شماست که این گونه نابود و انکار شوید و اینگونه فجایع به سرتان بیاید. پیامد این احساس گزند و آسیب، ترس از انکار و طرد و گاهی احساس عدم ارزشمندی شخصیتی انسان کورد بوده است. جهان بیرونی برای کوردها در تجارب تاریخی شان منبع تهدید بوده است. آنها بر این باورند که هیچ مرجع زمینی در این دنیا آنان را درک نمیکند. البته گاهی از پروردگار نیز شکوه دارند و میگویند کورد و خدا هر دو تنها و بی کس هستند اما نمیدانیم چرا خدا کورد را درک نمیکند. این تجارب و نوع نگاه سبب شکل گیری باورهای بنیادینی شده و نهایتاً به این باور رسیده اند که آنها به عنوان کورد تنها هستند و هیچ حامیو پشتیبانی در برابر گزند و آسیب ندارند(کوردها دوستی جز کوههایشان ندارند.). این باورها از انسان کورد موجودیت یا شخصیتی دارای پارانویای سالم فرهنگی ساخته است. یعنی یک کورد از نظر فرهنگی از نظر ویژگیهایی که دارد احساس میکند دیگران قصد گزند و آسیب به او دارند. قصد نابودی هویت و فرهنگش را دارند؛ چون اکثر تجارب جمعی هم تایید کننده این باور هستند. آنها حتی برای اعتماد کردن به دیگران راه افراط و تفریط در پیش میگیرند. یا از ترس طرد به شکل افراطی اعتماد میکنند و یا از ترس آسیب به شدت بی اعتماد میشوند. در نهایتمیتوان گفت تروما یا آسیبهای روانی وارد به کوردها سبب ایجاد احساسات و باورهایی مبنی بر احساس زیادی بودن، عدم ارزشمندی، طرد، بی کفایتی و… شده است. حال در چند پاراگراف به تبیین سه طرحواره ی ناسازگار در شخصیت انسان کورد میپردازم که در در حوزه ی دیگر جهت مندی قرار دارند.
دیگر جهتمندی کوردها:
بر طبق الگوی طرحواره که مدل تبیینی این گفتار است، بیمارانی که طرحوارههایی در این حوزه دارند به جای رسیدگی به نیازهای خود به دنبال ارضای نیازهای دیگران هستند، آنها این کار را برای دستیابی به تایید، تداوم رابطه هیجانی و یا اجتناب از انتقام انجام میدهند. این انسانها آزاد نبوده اند تا از تمایلات طبیعی خودشان پیروی کنند و به جای اینکه از درون جهت دهی شوند از محیط بیرون تاثیر میپذیرند و از خواستههای دیگران تبعیت میکنند. ریشههای تحولی این طرحواره مبتنی بر پذیرش مشروط بوده است. دیگر جهت مندی یا تایید طلبی را میتوان مهمترین ویژگی و طرحواره شخصیتی انسان کورد را در واکنش به تجارب پذیرش مشروط آنها از سوی مراجع قدرت حاکم بر کوردستان دانست. از آنجا که کوردها همواره تحت حاکمیت غیر کورد بوده و به صورت مشروط پذیرش شده است، هر وقت خواسته است خودش باشد، با آسیب، طرد و گزند روبرو شده است. در پذیرش مشروط فرد را آنگونه که خود دوست داریم ارزشمند میدانیم که در طول زمان اندک اندک فرد هم ارزشمندی خود را وابسته به تایید دیگری میداند در غیر این صورت خود را ارزشمند نمیداند. این امر پذیرش مشروط نام دارد. کوردها هم از طرف دیگریهایشان اینگونه پذیرفته شده اند. اگر مطابق فلان الگو که مطلوب و منظور ماست رفتار کنید، شهروند خوبی هستید در غیر اینصورت شهروندی مخرب و خطاکار و مستوجب عقوبت هستید. عمده طرحوارههای این حوزه که عمدتا ناشی از پذیرش مشروط است عبارتند از:
طرحوارهی اطاعت: احساس اجبار نسبت به واگذاری افراطی کنترل خود به دیگران، این کار معمولاً برای اجتناب از خشم، محرومیت هیجانی یا انتقاد صورت میگیرد. این طرحواره اغلب به صورت اطاعت افراطی همراه با حساسیت بیش از حد نسبت به احساسات دیگران تجلی مییابد. این طرحواره این باور را در بخشی از کوردها به وجود آورده که برای دوری از عدم پذیرش و خشم مراجع قدرت، لازم است که بدون چون و چرا خود را تسلیم مراجع قدرت کرده و رضایت او را به دست آورد. نمونههای این چنین شخصیتهایی در میان کوردها کم نیستند اما به دلیل پرهیز از حاشیه سازی از بحث مصداقی خودداری میشود.
طرحوارهی پذیرشجویی/ جلبتوجه: تأکید افراطی در کسب تأیید، توجه و پذیرش از سوی دیگران که مانع شکلگیری معنای مطمئن و واقعی از خود میشود. در این شکل از طرحواره شخصیت برخی از انسانهای کورد معطوف به کسب رضایت و توجه دیگریهایشان است. آنچه آنها به آن نیاز دارند اظهارات مراجع قدرت و دیگریهایشان درباره ی کوردهاست. این گروه از کوردها بر این باورند که ارزشمندی آنها وابسته به دیگری است. از این رو به شدت به دنبال پذیرش و جلب توجه هستند. مدام با برخی رفتارهای نمایشی و بولد کردن برخی رفتارهای کوردها در صدد کسب این توجه و تایید هستند.
طرحوارهی ناسازگار سوم طرحوارهی ایثار است. در این طرحواره فرد به جای نیازهای خویش بر ارضای نیازهای دیگران تمرکز دارد. نمونه بارز آن برخی رفتارهای خودخوارسازی است که برخی از کوردها برای کسب رضایت دیگریهایشان انجام میدهند. نمونه بارز این امر در فرهنگی به نام مهمان نوازی نهفته است. برخی کوردها معتقدند که باید به هر قیمتی مهمان را راضی نگه داشت. چون او میزان خوب بودن من را تعیین خواهد کرد. از این رو یک کورد ممکن است در ماه نتوانند یک غذای عالی برای زن و فرزند خویش فراهم کنند اما غریبه ای را به خانه میبرند و سفره ی یک ماهه ی خانواده را بر روی وی میگشاید. مهمان نوازی این است که از آنچه که خودم مصرف میکنم به مهمان هم تعارف کنم نه برای کسب تایید او جیره ی یکماه خانواده را تقدیمش نماییم. گاهی برخیها یک خانه یک خوابه کوچک دارند با این وجود، مهمان به خانه میبرند و زن و بچه را روانه زیر زمین میکنند. این سبک رفتار را یک طرحواره ناسالم هدایت میکند. این طرحواره در لایههای مختلف جامعه ی کوردها چنان نهادینه شده که چالش با آن را به منزله ی چالش با یکی از مهمترین صفات مثبت خود میدانند. در حالیکه این طرحواره ی ایثار ناشی از همان پذیرش مشروطی است که مراجع قدرت در حق کوردها روا داشته اند و منجر به پذیرش مشروط انسان کورد توسط خودش شده است. انسان کورد ناخودآگاه فکر میکند اگر ایثار بکند آن وقت کورد خوبی است. در نتیجه برای پرهیز از تجارب فاجعه بار و احتمال طرد انسان کورد بر خود لازم میداند از حق خود بگذرد تا دیگری را راضی نگه دارد تا خوب بودن او را تایید کند.
بر اساس مدل تبیینی میتوان گفت که طرحوارهها قومیمبتنی بر باورهای مرکزی و بنیادینی است که متاثر از تجارب قومیمشترک با بار هیجانی است که در طی قرنها شکل گرفتهاند. این باورها در تعامل با سبک مقابله ای به سبک رفتاری تبدیل میشوند. این باورها در کوردها پیامد همان آسیبها و ضربههای روانی است که انسان کورد در طول سالیان سال در مکانها و زمانها و موقعیتهای مختلف گوناگون دریافت کرده است. این باورها امروزه کنش و واکنش انسان کورد را تعیین میکنند. کنش و واکنشها میتواند در راستای تایید این باورهای بنیادین باشد یا تلاش برای مردود دانستن آن. انسان کورد نیز برای گریز از فشار ناشی از این باورهای مرکزی طرحوارههایش، ممکن است مطابق یکی از سبکهای مقابله ای ناسازگار، در موقعیت طرحواره، کنش و واکنش نشان دهند.
مطابق تئوری طرحواره سه سبک مقابله ای ناسازگار عمده برای فرار از تنش ناشی از فعال شدن طرحواره وجود دارد که عبارتند از:
۱- سبک مقابلهای تسلیم: در سبک طرحواره ای تسلیم انسان کورد برای فرار از فشار، تسلیم طرحواره ناسازگار میشود. و همانگونه رفتار میکنند که طرحواره ی وی شکل گرفته است. مثلا برخی از کوردها برای جلوگیری از طرد مطابق خواست دیگری رفتار میکنند. برای جلوگیری از طرد کاتولیک تر از پاپ میشوند. برای دریافت ارزشمندی از جانب دیگری به شکلی رفتار میکنند که خودشان هم از خودشان بدشان میآید. البته خلق و خوی متکی به خود، تند، و تا حدی خشن کوردها از آنها موجودی ساخته است که کمتر از سبک مقابله ای تسلیم استفاده میکنند. البته این به معنای نبود این سبک نیست بلکه به معنای استفاده ی کمتر از آن است.
۲- سبک مقابلهای اجتناب: افراد در این سبک مقابله ای سعی میکنند در زندگیشان به گونه ای برنامه ریزی کنند که طرح وارهها هرگز فعال نشوند و طوری عمل میکنند که گویی اصلا طرح واره ای وجود ندارد در این سبک نه مانند سبک تسلیم، انسان کورد از خواست مراجع قدرت پیروی میکند و نه خواستها و نیازهای خود را ابراز و دنبال میکنند. بلکه با اجتناب از مطرح کردن خواست و نیاز خود از احتمال طرد و آسیب احتمالی از جانب مراجع قدرت جلوگیری میکند. به عنوان مثال برخی از کوردها برای فرار از گزند و آسیب از سیاست دوری میکنند و سیاست را تقبیح میکنند. برای دوری از طرد شدن، نیازها و هیجانات خود را سرکوب کنند، آن را ابراز نمیکنند، در واقع سکوت میکنند.
۳- سبک مقابلهای جبران افراطی: در این سبک از طریق تفکر، احساس و رفتار طوری با طرح واره میجنگند که گویی نقطه مقابل آن صحیح است. به جای اطاعت نافرمانی میکند. به جای ترس از طرد دیگری را نادیده میگیرد. گرایش بخشی از کوردها به ناسیونالیسم افراطی نوعی از سبک مقابله ای جبران افراطی است. وقتی در برابر اجتناب و تسلیم، گروهی از کوردها به شدت هویت خواه میشوند، سبک مقابله ای جبران افراطی را انتخاب کرده و از طریق تاکید بیشتر بر نیازها و خواستهای هویتی خود بر اضطراب ناشی از طرد و نادیده گرفته شئن غلبه میکنند. این سبک موتو محرک ناسیونالیسم کور میباشد. چون رویه ای مهاجم به خود میگیرد.
از جمله آسیبهایی است که این ضریههای روانی جمعی بر کوردها وارد ساخته، بازی در نقش قربانی است. این بازی تحمیل شده است اما از آنجا راهی برای پرهیز از آسیب بیشتر بوده است، برخی از کوردها در این نقش باقی مانده و آن را بازی میکنند. از این رو آنها به تناسب افزایش آگاهی که به نسبت تاثیر این تجارب بر شکل گیری این طرحوارهها، میتوانند خودشان را از زیر بار این طرحوارهها رها کنند. چون واکنشهایی که کوردها به موقعیتهای فعال ساز طرحواره دارند میتواند تسلیم، اجتناب و یا اینکه به صورت افراطی جبران کردن و نقطه مخالفش حرکت کردن باشد. به جای تأییدطلبی سرستیز باز کردن با دیگریهایشان باشد، حال آن دیگری هموطنانشان باشند یا هر گروه دیگری؛ به خاطر اینکه طرحوارهها فعال نشود، از موقعیتهایی که ممکن است آنها را در آن شرایط شکست، بی کفایتی و ناتوانی و عجز قرار بدهد اجتناب کنند. و یا ممکن است برای کسب رضایت دیگری، تسلیم دیگران شده و خواست آنها را بر خواست خودم مقدم بدارند. اینها همه واکنشهایی است که ممکن است به صورت ناهشیار اتفاق بیفتد. لازم است به جای صرف بیان مصیبت و مشکلات ما از دل این فاجعهها الگوهایی برای خودآگاهی و تغییر استخراج کنیم. ضروری است ما وضعیت فعلی شخصیت انسان کورد را که ناشی از این ضربههای روانی دردناک است ارزیابی کنیم و به آن آگاه شویم و بر مبنای وضعیت فعلی در صدد تهیه ی نسخه ای برای کمک به او برآییم. از این رو پیشنهاد میشود که در چهارچوب یک طرح پژوهشی توسط یک تیم پژوهشی برا الگوهای طرحواره ای حاکم بر رفتار کوردها که میتواند در موقعیتهایی در ارتباط با دیگریها منجر به بروز رفتارهای خودآسیب رسان یا دیگر آسیب رسان بشود، شناسایی شود و اقدامیمفید برای کاهش آسیبها انجام گیرد.
*متن سخنرانی دکترهادی نقدی در سیامین یادواره فاجعهی بمباران شیمیایی شهر سردشت
