حوزه ی عمومی” (public sphere) بعنوان یکی از مهم ترین مفاهیم عرضه شده توسط نظریه پرداز اجتماعی” یورگنهابرماس” به عنوان حد واسط میان دولت رسمی(اقتدار عمومی) که بر ابزار اعمال خشونت کنترل دارد و حوزه خصوصی مطرح شده است. وی در کتاب ” دگرگونی ساختاری حوزه عمومی” به تحلیل عمیق ریشههای اجتماعی و تاریخی تحقق حوزه ی عمومیپرداخته وطیفی از رخدادها اعم از اریستوکراسی، پادشاه، کلیسا، مرکانتلیسم و …را مورد بررسی قرار میدهد و توضیح میدهد که چگونه افراد با گردهم آمدن در کلوبها و قهوه خانهها و ایجاد مباحثه در پیشبرد خردی انتقادی نقش ایفا کرده اند. حوزه عمومیمورد نظرهابرماس ریشه در حوزه خصوصی دارد به این ترتیب در هر گفت وگویی افراد خصوصی گرد هم میآیند تا پیکره ای عمومیرا شکل دهند، در این پیکره عمومیمیتوان فرایند حرکت به سمت و سوی مفاهمه ی بیشتر را طی کرد. عرصهای که نظرات آرا و افکار را از طریق ” کنش ارتباطی” و توسل به “هرمنوتیک زبانی” و نه از طریق توسل به جزمیات غبار گرفته و یا با توسل به احکام سنتی صادره از سوی منابع راکد و کدر قدرت به بحث گذاشت.
اما مبانی و پیش فرضهایهابرماس برای شکل گیری حوزه ی عمومیدر کشورهای توتالیتر با موانع فراوانی روبه رو میشود. حوزه ی عمومیدر این جوامع جایگاه تاخت و تاز بی امان و استیضاح گرانه ی دولت و امر الاهیاتیست (theological)که جایی برای مباحثه و میانجی گری نمیگذارد، و در نتیجه مردم نیز که با ترس فراوان روبه رو شدن با گزمه و محتسب در حالت مرئی و نامرئی آن روبه رو هستند عطای حوزه ی عمومیرا به لقایش میبخشند و به تدریج به حوزه ی خصوصی خزیده اند و “عشقها را در پستوی خانهها نهان میکنند” تا از طریق تزئین هیستریک اندرونیها این خلا و ترس را التیام بخشند. این التیام و بعبارتی منحرف کردن ترس از دیگری بزرگ و کلبی مسلکی نسبت به حوزه ی عمومیپیامدهای فلاکت باری برای جامعه دارد.از جمله ی مهمترین این پیامدها، شکاف پر ناشدنی زبانی و عدم وفاق و مفاهمه و تبدیل شدن افراد جامعه به اتمهایی جدا و در عین حال متصل توسط سیاست هژمونیک است. کنش راستین چنین تودههایی به خصوص در کشورهایی چون ایران که افراد با انفجار اوقات فراغت و گسستگی ذهن و عین روبه هستند، هجو و تبدیل کردن همه چیز به خصوص در فضای مجازی به دستمایه ای برای سرگرمیو تفریح در برابر فقدان هرگونه لذت در مقابل امر واقعی و حوزه ی عمومیجامعه است. چنین تودههای بزدلی که بصورت نقاب دار و بدون صورت (deface) تهی شدن خود را از هرگونه مسئولیت و آرمان فریاد میزنند، از تجاوز و قهقهه ابایی ندارند و حاضرند ساعتها وقت خود را به ول گشتن (wandering) در اکانتهای مختلف و سرک کشیدن در زندگی دیگریهای منتفع از خوشبختی!بگذرانند. این کنشهای تجاوزگرانه نتیجه ی سرکوب غرایزیست که در حوزه ی عمومیتقبیح شده و این سرکوب در این مغاکهای مجازی در قالب ارائه ی تصویری نارسیستی/ متجاوزانه به اشتراک گذاشته میشود. دولت در آنجا که وظایف خود را در مقابل امر اجتماعی نشان نمیدهد با تک قطبی کردن حاکمیت قدرت و انقباضی کردن آن دست به ” فئودالی ساختن دوباره” میزند.
فوران غرایز در این روسپی خانه ی تعمیم یافته ی سرمایه داری وجه چرک آلود پیامد رها کردن معتدلانه ی حوزهی عمومیو ترک کردن حوزه ی مفاهمه با حوزه ی ” بیایید از زندگی لذت ببریم است” ( و نیازی به گفتن نیست که اعوجاج این لذت و اخته کردن آن پیشاپیش مسلم گرفته شده است) کنشهای کاربران ایرانی در قبال توهین و استهزای کاربرانی که هزاران کیلومتر آن طرف تر زندگی میکنند و شاید اسم کشوری بنام ایران به گوششان هم نخورده باشد، خود زاده ی شکست، استیصال و به قهقرا رفتن مبانی اخلاقی جامعه ای است که ادعای اخلاق مداری نارسیستی اش گوش فلک را کر کرده است. این ادعا و نعرهها مبتنی بر بحران معرفتی و مشروعیتی بنیادین است و در نتیجه برای به اثبات رساندن وجه اخلاقی جامعه باید تریبونها و تودهها همواره شعار ” ما خوب هستیم” را تکرار کنند، تکراری نه در جهت رستگاری بلکه در جهت سرکوب و منحرف کردن رانههای میل. خروش و اعتراضی که در جامعه باید در قالب سندیکاها و احزاب آزاد صورت پذیرد در قالب سخیف ترین واکنشهای تهی شده از مطالبه گری در اینستاگرام نشان داده میشود.
نگاهی به کامنتهای ایرانیانی که به صفحات سلبریتیهای خارجی حمله کرده اند، خلا زبانی را نشان میدهند که بیانگر تثبیت (fixation) این افراد در مرحله ی تصویر و هیاهوهای کودکانه و پای نگذاشتن آنان به امر نمادین (the symbolic) زبان اجتماعی و مفاهمه است. نمادینه شدن و اجتماعی گشتن سوژه و فهم بیناسوژگانی الزامیست که میبایست توسط نهادهای آموزشی و فرهنگی اجرا و بحث درباره ی آن به حوزه ی عمومیکشانده شود. نهادهای آموزشی که در ایران با سیاستهای فله ای مسئولیتی بر عهده ی خود نمیبینند و تنها رسالت خود را تحویل یکسری کدهای هویتی به جامعه میبینند و نقش میانجی خود را ایفا نمیکنند .خانوادهها هم که تصور کرده اند نهادهای آموزشی این وظیفه را متقبل شده اند، فرزندان را به آنها پاس میدهند. حال افراد میمانند و خلا ، خلا ایی که با فقدان مسئولیت پذیری خانواده و دولت به فضایهایی ارجاع داده میشود که دالهایش مرجع دلالت خود را نمییابند. افراد حس میکنند در این فضای خالی و به اصطلاح دموکراتیک ،نیازهای جنسی، کنشهای سیاسی و فکریشان بدون تهدید و ترس پاسخ گفته میشود بنابراین خود را به دل مغاکی میسپارند که سوژه ای متوهم، متجاوز و خالی از مفاهمه و منفک از ارتباط میسازد.ارتباط این فرد تنها با کسانی میسر است که او هم منفک از مفاهمه باشد و همه چیز را در سطحی ترین و هجوآمیزترین شکل خود میابد. افراد که کسالت باری، لمیدگی و روزمرگی خود را با غرق کردن خود در پروفایلهای فتوشاپ شده ی مجازی میگذرانند و منتظر حادثه ای هستند تا در آینده ای نزدیک رخ بدهد و آنان هم خویشتن خویش را در متن آن حادثه به اثبات برسانند .
توده وقتی به دنیایی پر از اطلاعات زیاد و متنوع و بعضا متناقض پا میگذارد با درماندگی و بی مسئولیتی اراده و میل خود را به گردن دیگران وامیگذارد، معنا را به فراموشی میسپارد و به تعبیر بودریار میگوید:” به جای من اراده کن، اما به گونه ای که من محروم از لذت مصرف نباشم”. تودهها وقتی هیچ آیتم مشترکی در جهت فهم میان خود و دیگری نمیابند عدم فهم و درک خود را با به سخره گرفتن و لخت کردن دیگری از هرگونه ارزش هویتی به اشتراک میگذارند، فهمیکه میبایست در حوزه ی عمومیبه میان گذاشته میشد تا وجهه ی هیولایی دیگری به صورت دیگری محترمیدرآید که میشود با او به بحث نشست. وضعیت استثنایی (the exception) ایدئولوژیک دائمی” در ایران جایی را برای مباحثه و گفتگو با دیگری نگذاشته است، و زبان در اینجا نه همچون ابزار دیالوگ بلکه به ابزار سلطه و آبستن کردن سوژهها از انفعال، تخاصم و تجاوز تبدیل گشته است، زبان نه به مثابه ابزار تفکر و ارتباط بلکه به مثابه خنجری جهت دریدن دیگری و انتقال ایدئولوژی در نظر گرفته میشود.
منابع:
-هابرماس،یورگن،دگرگونی ساختاری حوزه ی عمومی(کاوشی در باب جامعه بورژوایی)،ترجمه،جمال محمدی،نشر افکار.۱۳۹۲
-ژان بودریار،جامعه مصرفی اسطورهها و ساختارها،ترجمه پیروز ایزدی،نشر ثالث،۱۳۹۴
