از نظر بودلر انسان مدرن میبایست با جهان مدرن امتزاج شود و این امتزاج فقط با قرار گرفتن و سکنی گزیدن در دل شلوغی و جمعیت ممکن است. انسان مدرن خانه خویش را در دل سیالیت فضا بنا مینهد، پایداریش را از آنچه ناپایدار است به دست میآورد و چارچوبش بیچارچوبی است. از خانه بهدور بودن و همه جا خودرا در خانه احساس کردن، تا مرز همه چیز رفتن و هیچ چیز را نخواستن و در مرکز دنیا بودن و از جهان پنهان ماندن از ویژگیهای بارز اوست. به هیچ چیز دلبسته نیست و بیهدف و بیهمراه از نقطهای به نقط دیگر و از اندیشهای به اندیشهای دیگر میرود. بودلر برای چنین انسانی از مفهوم پرسه زن استفاده میکند. پرسه زن بودلری نمودی از از همین بیخانمانی و سرگشتگی مدرن است. برای پرسهزن واقعی حرکت در این فضای نامتناهی و هزارتوی شهر و قرار گرفتن در دل جمعیت و شلوغی همه چیز است. پرسهزنی وقت گذرانی و لذت طلبی نیست بلکه یک کنش است. پرسهزن واقعی زندگی را همانگونه که هست با همه زشتیها و زیباییهایش در آغوش گرفتهاست. پرسهزن فقط زیباییها را نمیبیند، او فقط به دنبال آدمها، مکانها و اشیاء جذاب نیست. او همه چیز را میبیند و هیچ چیزی از نگاه نافذش بیرون نمیماند. او سرگشته و پریشان است و سرگشتگی و پریشانی را میجوید. زنان جوان، پیرزنان فرتوت، فقرا و شاسیبلند سوارها را میبیند. نگاههای خیره، نگاههای با متانت، نگاههای شرمگین را مینگرد. وقار و فاحشگی را میبیند. او همه چیز را میبیند ولی طبقه بندی، ارزش گذاری و قضاوت نمیکند. او دوگانگیهای و تناقضات را، سرخوشی و دلزدگی، شادی و ملال، همه و همه را تجربه میکند.
اما امروزه چنین پرسهزن واقعیای به ندرت پیدا میشود و پرسهزنانهای مجازی همانند اینستاگرامیها و فیسبوکیها جای او را گرفتهاند. امروزه کمتر کسی شهامت دیدن همه چیز را دارد. فقط قسمتی از واقعیت را میخواهیم. فقط آن قسمتی که ما را نیازارد. به قول ژیژک همانند نوشابه بدون قند، نوشیدنی بدون الکل و قهوه بدون شکر ما به دنبال واقعیت بدون درد و پلیدی هستیم و فضای اینستاگرام این را برایمان مهیا میکند، زیرا دیگر به جای خود واقعیت ما با تصویر و زاویهای خاص از واقعیت سر و کار داریم. اینستاگرام و به طور کل اکثر رسانههای جمعی جدید با بازنمایی امور بر روی سطحی صاف و فضایی مملو از رنگ و موسیقی واقعیتی عاری از تنش و شوک را عرضه میدارند که مخاطب را به جای رویارویی با تناقضات مدرن و سویههای تروماتیک آن به غرق شدن در فانتزی سکرآور و دنیای خیالی تشویق میکنند. اگر پرسهزن واقعی میگشت و میدبد، پرسه زن اینستاگرامیساکن است و دیده میشود. تصاویری که بر پرسه زنهای اینستاگرامیمیگذرند، او را در بر میگیرند و تحت انقیاد خویش در میآورند. در حالیکه پرسه زن واقعی سلطان شهر است و با چشمانی کنجکاو و آزادانه مینگرد، پرسهزن اینستاگرامیاسیر قاب دوربین است و منفعلانه منتظر نگاه دیگران است. پرسهزن واقعی مشاهدهگر تصاویر واقعی است و دنیای او پر از ایماژهای متناقض و تامل برانگیزند. وی این تناقضات را پذیرفته و آنها را درونی میکند و به این شکل زندگی را برای خویش معنا دار میکند. اما پرسه زن اینستاگرامیمصرف کننده تصاویر است و در توهم یکپارچگی و وحدت به سر میبرد. او به شدت خود شیفته است و بر خلاف پرسه زن واقعی، که تمایلاتش را شادمانه دنبال میکند، امیال سرکوبشدهاش را با سرک کشیدنهای متجاوزانه در اکانتهای دیگری میجوید. موفقیت و پیشرفتش را در تعداد فالورهایش میبیند و مرتب تعداد لایکهایش را چک میکند، توانایی خلق هیچگونه معنایی را ندارد و دلخوش به نگاه دیگران است.
والتر بنیامین محور بنیادین آثارش را بر مفهوم تجربه بنا نهاده بود و ابژه این تجربه در دوران مدرن را تجربه شهری در نظر میگرفت. به همین دلیل وی همواره بودلر را به دلیل توانایی در پیوند دادن تجربه به تجربه مدرنیته و شوک حاصل از آن میستود. بودلر در واقع نقش همان قصهگویی را دارد که تجربههای شخصی و آنی را به یک تجربه جمعی و تبادلپذیر بدل میسازد. در وضعیت کنونی بشر به طرق مختلف در معرض رویدادهای گوناگون، هجمه تصاویر و اطلاعات گسترده از هر طرف میباشد، ولی هیچکدام از این رویدادها و اطلاعات به تجربه ترجمه نمیشوند زیرا انسان مجازی جدید اساسا زبانی برای تبادلپذیری و ترجمه تجربههای خویش ندارد و روایت کردن را از یاد بردهاست. تقلیل داستان سرایی به یک استوری سی ثانیهای در گوشه صفحه اینستاگرام، زبان ابتدایی و ناقص در توصیف کردن رویدادها، تعریف و تمجیدهای الکی سوژههای اینستاگرامیازهمدیگر، محوریت بدن به جای اندیشه در اینگونه فضاها، به ابتذال کشیدهشدن حس زیباییشناسی و عرضهکردن هر چرندیاتی به عنوان هنر و ادبیات تنها گوشههایی از بلاهت و فلاکت این نوع پرسهزنهای مجازی میباشد. اگرچه بنیامین تکنولوژی را به عنوان ابزاری برای خلق تجربههای نو مناسب میدانست و در صورت استفاده و استقرار مناسب، آن را رهایی بخش مینامید، اما آنچه بر اکنونیت و زمانه ما حاکم است نشان از چیز متفاوتی دارد. اذهان پرسهزنهای مجازی آنچنان لایکپرور شده است که تحمل هر گونه نقد و ایراد ناممکن شده است. هرکس آنچنان خود را بر حق و مهم میپندارد که فعالیتهای زیستی روزانهاش را اعم از بیدار شدن از خواب و غذا خوردن و … را مرتب به فالورهایش گزارش میدهد آنچنان که گویی این دیگریها نیازی مبرم به این اطلاعات دارند. بنابراین آن کورسوی امید بنیامین نیز بر باد رفته و شاهد وقوع همان چیزی هستیم که وی همواره ازآن بیم داشت، وقوع فاشیسم. فاشیسمیکه اذهان اینگونه سوژهها را آنچنان تحت سیطره خویش درآورده که جز تعریف و تمجید از طرف دیگری چیزی را یارای تحمل نیست. این فاشیسم بعد اجتماعی به خود گرفته و در قالب توهمات جمعی خود را نشان میدهد. افتخار مفرط به نژاد و طبقه، طرد و دیگریسازی سایر ملتها و حس خوب بودن و کامل بودن که مرتب توسط رسانه نیز تقویت میشود از مصادیق این نوع توهمات جمعی هستند.
بنابراین کلیشههایی که بر فضای اینستاگرام حاکم است از یک طرف بر یک واقعیتگریزی گسترده استوار است و از طرفی دیگر نشان از پیدایش سوژههایی خودشیفته با فردیتی کاذب و اذهانی فاشیستی دارد. بازنمایی افراد توسط ایماژهایی غیر واقعی از قبیل سرزندگی، ورزش، شادی و لبخند منجر به رمانتیک کردن زندگی روزمره پر از فلاکت میشود و واقعیتی را که اساسا زیبا نیست به صورت امری زیبا نشان میدهد. ژستهای روشنفکری و فیگورهای فلسفی که گاها خود را در قالب جملات قصار و شعرهای آبکی و حمایتهای جمعی صوری از یک واقعه خاص نشان میدهد از دیگر کلیشههای حاکم بر این فضاست. شخصی شدن تصاویر و ویدئوها و وسواسی که افراد در نمایش بدن خودشان نشان میدهند هم نشان از خودشیفتگی هیستریکوار این سوژههای بدنمحور دارد و هم نشان از بحرانی دارد که اینچنین سوژههایی با آن مواجه هستند، بحران بازنمایی بدن!
آنچه ذکر شد نقدی کوتاه بر گفتمان حاکم بر فضاهای مجازی به خصوص شبکه اجتماعی اینستاگرام بود. البته ذکر این نکته ضروری است که هدف از این نوشته نفی کامل و یکپارچه این شبکهها نیست، بلکه هدف نشان دادن سویههای منفی و آسیبزای این فضاهاست. این محصولات نیز مانند فراوردهها دیگر مدرنیته خود متناقض و دارای کارکردهای چندگانه هستند. به قول والتر بنیامین این تکنولوژیها هم آبستن تهدیدی عالمگیر است هم مایه امیدی مسیحایی، و نحوه کاربست و استقرار آنها در نزد تودهها نقش سیاسی و اجتماعی آنها را تعیین میکند. ولی در بستر اجتماعی موجود آنچه که ما شاهدش هستیم تصویری شدن گسترده زندگی بشر امروزی است که منجر به شکلگیری سوژههایی متوهم، مصرف کننده و تهی شده از وجهههای سیاسی شده است.
منابع:
- بودلر، شارل، نقاش زندگی مدرن و دیگر مقالات، ترجمه روبرت صفاریان
- بنیامین، والتر، درباره برخی از مضلمین و دستمایههای شعر بودلر، ترجمه مراد فرهادپور، ارغنون
- رمضانی بارکوسرا، روحالله، تغییرات در تجربه و کارکرد اثرهنری در دوران بازتولیدپذیری تکنیکی آن، مقاله
- برمن، مارشال، تجربه مدرنیته، ترجمه مراد فرهادپور، طرح نو
