میشل لووی (۱۹۳۸) در ۱۶ سالگی با مطالعه آثار لوگزامبورگ با مبانی مارکسیسم آشنا شد. وی در سال ۱۹۶۱ بورسیهای تحصیلی زیر نظر لوسین گلدمن دریافت کرد و به فرانسه مهاجرت کرد تا شاگرد او شود. لووی بعد از اخذ دکترا مدتی در اسرائیل مشغول به تدریس جامعهشناسی میشود اما در آنجا به دلیل عقاید سیاسیاش اخراج میشود و در نهایت به فرانسه باز میگردد و در آنجا مدیر بخش تحقیقات جامعهشناسی در مرکز ملی تحقیقات علمیپاریس میشود. «کمون روژئاوا: آلترناتیو کُردها برای دولت-ملت»[ii]، عنوان کتابی است که به زبان فرانسوی در مارس ۲۰۱۷ توسط انتشارات Syllepse در پاریس منتشر شد. این کتاب شامل چندین مقاله است که از نویسندگان مطرح آن میتوان به جانهالووی، عبدالله اوجالان، میشل لووی، دیوید گرابر، والرشتاین و… اشاره کرد. مدخل کتاب به قلم میشل لووی به زبان فرانسوی[iii] نوشته شده است که دیوید برُودِر[iv] آنرا به انگلیسی[v] ترجمه کرده است.
آگاه شدن افکار عمومیغربی از وجود روژئاوا، برمیگردد به نبرد کوبانی در سال ۲۰۱۴، هنگامیکه مبارزان YPG-YPJ موفق به انجام کاری شدند که ارتش رژیم اسد یا دولت عراق با وجود پشتیبانی روسیه و آمریکا نتوانستند انجام دهند: به بیانی دیگر آنها شکستهای نظامیو سیاسی بر داعش وارد کردند. عکسهای زنان پیشمرگ کُرد، اسلحه در دست، در خط مقدم نبرد علیه داعش، در سرتاسر جهان منتشر شدهاند. این تصاویر تجربهای بینظیر را برای نظارهگران متحیر و متعجب، آشکار کردند: تجربه روژئاوای آزادیخواه.
آنچه این انقلابیها در استانهای شمالی سوریه در تلاش برای انجام آنند، بیسابقه بوده است. آنها از راه خودسازماندهی از پایین اجتماعات، در تلاش برای دوباره جمعکردن جمعیت کردها، عربها، سوریها و ایزدیان در یک اتحاد سکولار در بحبوبه فرقهگرایی مذهبی و کینههای ناسیونالیستیاند. این مبارزان، فمینیسم و محیط زیست را در قلب پروژههای ضدسرمایهدارانه، پدرسالارانه و دولتمحور قرار دادند. برای بهپیش بردن برابری میان زن و مرد، همه افراد در گرفتن تصمیمها مشارکت میکنند و به میزانی مشخص، نیروی مسلح ترکیبی از زنان و مردان است. بدینگونه خلق شکلی از قدرت سیاسی دمکراتیک و غیرمتمرکز، مبتنی بر اجتماعات همگانی و رفتن به فراسوی دولت، همان کنفدرالیسم دمکراتیک است. این تجربه بینظیر در میانه شرایطی دراماتیک خلق شد: یک مواجهه پایدار با نیروهای ارتجاعی کینهتوز و قدرتمند. در منطقهای از جهان که به وسیله تعصب مذهبی، کشمکشهای بنیانبرافکن در میان ناسیونالیستها، خشونت کورکورانه، جنگ بین طایفهها -که هر کدام از آنها بیشتر از گذشته مرتجع بودند- از هم گسیختهشده بود، در لحظهای که مداخله قدرتهای امپریالیستی و هژمونی سرمایهداری در بیرحمترین شکل ممکن بود، کُردستان آزادیخواه بهعنوان شعلهای کوچک از یوتوپیا، بارقهای از امید، مأمنی برای دمکراسی پدیدار گشت.
کوردستان آزادیخواه در هیچجای دیگر از دنیا معادل ندارد. تنها قابل مقایسه با ابتکار جماعتهای زاپاتیستا در چیاپاس است- آنها هم یک دمکراسی مستقیم بنا کردند، یک خودسازماندهی مردمیکه دولت و منطق سرمایهدارانه را بر نمیتابید و برای برابری زنان و مردان مبارزه میکردند. یکی از پیوستگیهای میان زاپاتیستا و روژئاوا این است که هرکدام از آنها حامل آیندهایند که در اکنون خلق میشود؛ در حالی که در برخی موارد باهم متفاوتند. یکی از این تفاوتهای آشکار میان این دو تجربه، مسلح نشدن زاپاتیستها در آن دقیقه تاریخی بود، انتخابی که برای کُردهای انقلابی غیرممکن بود، کُردها اگر میخواستند زنده بمانند ناچار به مسلح شدن برای دفاع از خود بودند.
مبارزه روژئاوا برای ما هم، مهم است. این مبارزه برای دوستداران محیطزیست، فمینیستها، مارکسیستها، آزادیخواهان، برای ضدیت با وضع موجود و ایستادگی در برابر فاشیسم در سرتاسر جهان مهم است. مسئولیت ما، حمایت ما، همدردی ما برای تداوم این مبارزه ضروری است. این موضوعی بشردوستانه نیست، که فقط مربوط به آینده سوریه یا خاورمیانه باشد، بلکه یک مسئله سیاسی بسیار مهم است.
بدون شک، عدالتی مانند این تجربه راستین -که صرفا ادبی نیست- معمولا همراه با مشکلات و تناقضهایی از سرگذرانده میشود. چگونه میتوان ضد اقتدراگرا بودن را با پرستشهاله پیرامون شخصیت اوجالان آشتی داد؟ یکی از این واقعیتها، این مسئله است. حتی ما باید اعتراف کنیم که اعمال قدرت توسط بنیانگذارPKK صورت میپذیرد، کسی که تقریبا ۲۰سال است که زندانی است. اما این عقلانی و اخلاقی است که تصمیمها بهواسطه ساختار دمکراتیک خود جنبش گرفته شوند. چگونه ممکن است در یک جنگ بیرحمانه با مخالفان بود و همچنین حقوقبشر و مردم غیرنظامیرا محترم شمارد؟ عفو عمومیبینالمللی، YPG-YPJرا متهم میکند که دارای فرمیاز پراکتیس هستند که منتهی به پاکسازی قومیدر روستاهای عربنشین شده است. در مصاحبههای انتشار شده، دبیر کل PYD صالح مسلم[vi]، این اتهامات را تکذیب میکند و از روزنامهنگاران خارجی برای تصدیق این ادعاها به این ناحیه دعوت میکند. در نهایت تمام آنچه که باید گفت این است که حمایت ما بایستی براساس همبستگی باشد اما نه بهگونهای غیرانتقادی.
کوردستان آزادیخواه تجربهای شکننده است و این خطر بزرگی است. روژئاوا توسط دشمنان قدرتمند احاطه شده است که رویای شکست و تخریب آن را دارند. فاشیسم بسیار نزدیک است: داعش دشمنی تندخو و ناانسانی، رژیم اقتدارطلب و فاشیسیتی درحال رشد اردوغان در ترکیه، که کُردها را دشمن اصلی خود میداند و رژیم استبدادی اسد که حاضر به پذیرفتن آتشبس موقت است، اما قصد مدارا با خودمختاری دمکراتیک روژئاوا را ندارد. اپوزیسیون رژیم اسد میتوانند باهم متحد باشند اما برای یک لحظه حاضر نیستند حقوق اقلیت کُردها در سوریه را باز شناسند.
دگرگونی فرهنگ انقلابی در جنبش کُردها -تغییر آیه مقدس- توسط PKK شگفتآور است. در واقع فمینیسم نسبت به جنبشهای آزادی گذشته، مکانهای مهم و مرکزی بیشتری را در برگرفته است. بهعنوان مثال در نوشتههای دیلار دیریک[vii]، فمینیسم برای PKK فقط هدف نیست، بلکه یک روش در پروسه آزادی است. این گزینه سیاسی برپایه یک تفکر انسانشناختی برپا شده است که برابری را بر پایه زندگی در گذشتههای دور -زمان قبل از پدرسالاری- تعریف میکند (فریدریش انگلس در منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت، مسئله مشابهی را صورتبندی میکند). همچنین همکاری فدیل یلدریم[viii] در این سند ارزشمند، تصویری فمینیستی از تاریخ است. این امر بازگشت به گذشتههای دور، به عصر مادرسالاری نیست، این ترسیم شکلی الهامبخش، به منظور نقد از پدرسالاری و سرمایهداری است و این نشانهرفتن بسوی آیندهای رها از سلطه است. در اینجا ما نیز همچون ویلیام مور و ارنست بلوخ دلمشغول یک فرهنگ انقلابی رمانتیک در نابتریـن شکل آنیم.
کشـف نوشتههای آزادیخواه آمریکایی مورای بوکچین[ix]، مبارز سوسیالیسم زیستمحیطی و شهری، توسط اوجالان، لحظهای حیاتی در گردش PKK بود. مصاحبه با جانت بیل[x] همسر بوکچین در ۲۰سال آخر زندگی، نشان میدهد که این دو انقلابی{بوکچین و اوجالان}با هم گفتگو داشتهاند، البته تمامیاین مسائل در مورد این رهیافت، یعنی برپاکردن اجتماعات محلی آشکار نیست؛ چه در مورد بوکچین باشد یا کنفدرالیسم دمکراتیک PKK. ما چگونه میتوانیم این مقیاس محلی را به مدیریت منطقهای یا کشوری به گونهای دمکراتیک انتقال بدهیم؟ (هماهنگی میان اجتماعات به این سادگی نیست). بدون شک این مسائل راهحل خودشان را از طریق شیوههایی از پراکتیس خاص خود در این بستر پیدا خواهند کرد، که در هر مورد این مخالف با خواست هر دولت قدرتمندی است. ما اکنون میدانیم دولتی که توسط استالینیسم در قرن بیستم ترویج داده شد، همراه با چه مصیبتهای فاجعه باری بود.
این کتاب مجموعهای گردآوری شده از شرح و تحلیلهای مبارزان کورد وابسته PKK- HDP- PYD، تفسیرهایی از روزنامهنگاران دلسوز، تشریحها و تفسیرهایی از اندیشمندان وابسته به جریان آزادیخواهی معاصر همچون انسانشناس دیوید گرابر[xi] و جانهالووی[xii] است. این واقعا قابل ستایش است که برای پیشروان این تجربه، فضایی برای گفتن خلق شده است و این ثابت میکند که جنبش آزادیبخش کُردها، بدون سرزمین با وجود فراز و نشیبها در مسیر مشکلات و محدودیتها، سهم عمدهای در بازنگری
ایده و عمل رهاییبخش دارد. ما همچنین باید بیشتر در مورد جایگاه محیط زیست در روژئاوا یا نقش پلورالیسم سیاسی در کنفدرالیسم دمکراتیک بدانیم. در عین حال ما ادعا نمیکنیم که این کتاب دربردارنده تمام جزئیات است با این وجود مدخلی با ارزش برای فهم کوردستان آزادیخواه است.
میشل لووی
مارس ۲۰۱۷ ـ پاریس
[ii]. La commune de Rojava: L’alternative kurde à l’Etat-nation
[iii]. Le Kurdistan libertaire nous concerne !
[iv]. David Broder
[v]. Libertarian Kurdistan: it matters for us, too! *ترجمه حاضر از متن انگلیسی صورت پذیرفته است.
[vi]. Salih Muslim
[vii]. Dilar Dirik
[viii]. Fadile Yildirim
[x]. Janet Biehl
[xi]. David Graeber
[xii]. John Holloway

می¬توان گفت میشل لووی از نسل آخرین مارکسیست¬هایی است که بواسطه دیالکتیک¬های نابهنگام، میان اندیشه مارکس، انگلس، لنین، لوکاچ، رزا، بلوخ، بنیامین، گرامشی، چگوارا، بن¬سعید و مندل ارتباط برقرار می¬کند، تا کلیتی از سنت مارکسیستی را به¬مثابه دانشی انضمامی از دقیقه¬های تاریخی استوار بر پراکسیس را دوباره از نو برای ما صورت¬بندی کند: لحظه¬ای که مارکسیسم نه به-مثابه سرکوب دقایق تاریخی، بلکه به¬عنوان آلترناتیوی در برگیرنده تمامی لحظات تاریخی در هرگوشه از این جهان نابرابر است. دانشی انضمامی که میشل لووی از دقایق تاریخی در آمریکای لاتین دارد منتهی به چینش میانجی¬های پیوند دهنده در جهت رسیدن به کلیت دیالکتیکی مبارزات می¬شود: تحلیلی مشخص از شرایطی مشخص که ما را رهنمون به گونه¬ای¬دیگر از سوسیالیسم می¬کند. اگر چه در این نوشتار کوتاه وی فرصت پرداختن به میانجی¬ها را ندارد و چندان از دقایق تاریخی در کُردستان آگاه نیست اما باز هم لحظاتی میانجی¬مند در راستای گونه¬ای دیگر از پراکسیس در یک تمامیت دیالکتیکی گرد هم می¬آیند. اما باید بدانیم از آنجایی که خیلی دیر در مورد مبارزات در کُردستان نوشته¬ شده است، اکنون که می¬نویسند بسیار زود شروع می¬کنند، آن¬هم به این دلیل که ماهیت جنبش¬ها در کُردستان به تازگی رنگ دیگری بخود گرفته¬اند، فارغ از اینکه دیر زمانی است همانگونه که چگوارا و یا خوزه ماریاتگی خواهان سوسیالیسم به زبان خودشان بودند، در فرهنگ انقلابی کُردها هم چنین واژگانی یافت می-شدند، اما در آن¬زمان میشل لووی راجع به سوسیالیسم دمکراتیک در پرو و برزیل می¬نوشت و نه در کُردستان! اما امروز مثل همیشه مبتنی بر یک بینش دیالکتیکی به مثابه گونه¬ای دیگر از یک آلترناتیو رهایی¬بخش، همراه با خلق یوتوپیایی هرچند کوچک مبتنی بر شعله¬ای از امید به روژئاوا می¬نگرد، همانگونه که زاپاتیست¬ها هم گونه¬ای از آلترناتیو در برابر سویالیسم از بالا و سوسیال دمکراسی بودند؛ اما در نهایت به گونه¬ای دیالکتیکی از ما می¬خواهد که فراموش نکنیم: آلترناتیو بسیار ظریف روژئاوا، نهایت شکنندگی هم است.