۱۴ مرداد سالیاد شیرکو بیکس
... من اکنون اينجا، همچون اندوهی مهیا
و ایستادهام به سان فریاد …
در میان شاعران طراز اول جهان، ممکن است شیرکو بیکس نه بینظیر باشد و نه بیبدیل، اما بینظیر است از این حیث که زخمیبه وسعت هفتادویک سالگی اش را التیام نیافته با خود به خاکهای سرد میبَرَد همانگونه که حسرتِ سترگ و گرهِ ناگشودهی عسرت ملّت خویش را به مثابه ی رنجی مقدس، به راز خوفناک مزار میسپارد. بینظیر است زیرا همزادیِ درخت و درد، برگ و باروت، پرنده و پریشانی و بیم و امید را به هویت یک ملّت بدل ساخته است همانگونه که تاریخِ حرمان و حماسه، رعب و رهایی، شکست و پایداری و مرگ و مویه را.
شیرکو بینظیر است از این حیث که همواره با دغدغهی رسالتی عظیم میزیست. الزامِ شاعر بودن وهمزمان تنفس در حوزهی سیاست. ملتزم ماندن به رسالت واژه و پاسداشت هویت خود در گردنههای حادثهخیز، دلبستگی به ظرافت شعر و استنشاق بوی خردل، پایبندی به سوگ سرایی مردان اعماق گودالهای انفال و کودکان بازناگشته از بیابانهای تبعید و زنان گمشده در غبار و آنگاه فلسفهورزی برای در آرامش زیستن آدمی. از این نظر شیرکو همواره در میانهی تعارضی بزرگ گام برمیداشت. تعارض شاعر بودن و سیاست ورزیدن، تعارض عاشق بودن و فلسفی زیستن. تعارض دوزخِ جنگ و بهشتِ صلح و آرامش.
واژگان شیرکو، بهسان پرندگان بومی، خبر را در نادسترسترین سرزمینها فریاد خواهند زد و همگان در بهت فرو خواهند رفت؛ چرا که نقطهای از جهان و قلمروی از مرزهای انسانی نیست که شعر شیرکو کشف ننموده باشد. کودکی نیست که شیرکو با او نگریسته و درختی نیست که شعری در سایهاش نسروده باشد. درنوردیدن چنین حیطهی عظیمیبسنده است که وی را در آستانهی اسطورهها جستجو کنیم.
اصالت هر شاعری را باید بر حسب قدرتش در کشف ظرفیتهای زبانی سنجید. آنجا که واژگان عریان میشوند و هستی شان متبلور میگردد. شاعر ساحری است که طلسم زبان را به مدد نبوغ خویش میگشاید و جهان واژگان را به تسخیر خویش درمی آورد. در این رهیافت، اصالت از شعر برنمیخیزد بلکه بهرهای است که شاعر به شعر و زبان میبخشد. از این منظر شیرکو بیکس اصیلترین شاعری است که با نبوغ اعجازگونهیه خود در عرصهی زبان – که ضرورت اجتناب ناپذیر هر شاعر اصیلی است- به کشف ظرفیتهای زبان کردی پرداخت و سویههای شاعرانگی آن را تا افقهای نامکشوف وسعت بخشید، با آن اندیشید، با آن گریست و مویه سر داد، با آن اعتراض کرد، با آن مهربانی ورزید، با آن ستم را تقبیح کرد و با آن مهربانی را ترغیب نمود، با آن جهانی ساخت از آنِ کُرد و برای کُرد. جهانی به وسعت تمام انسانها و برای همهی انسانها. جهانی که همهی عاشقان جهان میتوانند سهمیاز آن داشته باشند و همهی دردمندان گیتی مرهمیاز آن برای جراحت خویش بردارند. شیرکو با واژه میزیست و هر واژهای برای او باززیست تمام لحظاتی است که با آن، جهان را تجربه کرده است. شاعری که مدام در تجربهی زیست و باززیست به سر میبُرد آن هم زیستن در جهان رنجباری که برای او به عنوان یک شاعر، الزام تجربهی رنج را به بار آورده بود. هر واژهای برای او جهانی است رنگین که میتواند دل و خیال خود را بدان بسپارد و جهان بلورین شعر را بسازد. شعری که فاجعهبارترین روزهای تاریخ مردمش را به هویت آن مردم بدل ساخت. شاعری که رسالت تاریخی خود را به درستی و روشنی دریافته بود و آن تسلیم به امری ناگزیر بود؛ ناگزیر از اینکه در یک آن، هم شاعر باشد و هم فیلسوف، هم ادیب باشد و هم به مغاکهای سیاست سرک کشد. شعر و سیاست را با هم مشق کند و اسطورهوار بر فراز تاریخ یک قوم، تمام تاریخ و زیستن و رنج را به هویت او تبدیل نماید.
شاهکار شیرکو در حوزهی شعر و هویت بخشی به زبان کردی، زبانی کردن فجایعی بود که ملّتی میتواند در طول تاریخ از سر بگذراند. اکنون آن فجایع، آن همه درد و در یک کلام آنچه کُرد تجربه کرده است، جزوی از هویت اوست چرا که شاعری به بزرگی شیرکو بیکس دارد.
شیرکو پایان یافت اما کار وی پایان نیافته است. آدمهای بزرگ بسیار بیشتر از عمرشان زندگی میکنند و کارهای بزرگی دارند که پس از خود، انجام آن را به کاینات میسپارند. از این پس جهان در برابر واژه، در برابر شعر و در برابر شیرکو مسئول اند و ملزم به تداوم او.
شیرکو سهم بزرگی از ادبیات را به تعلّقِ خویش درآورده است چرا که فردوسی وار به رنجِ شکست و طعم پیروزیِ قوم خویش هویت بخشیده است، بهسانِ سعدی عشق ورزیده است، حافظ گونه سلطان بلامنازع زبان است و شاملوآسا شیدای واژه. و نهایتاً به پاس اینهمه، در وجبْ خاکی از موطن خویش، در سایبانی از اهتزاز بیرق دلخواه خود، خواهد آرمید. او سفری دیگر آغاز کرده است.
سفری دیگر مرا در پیش است،
سفری سیاه و نکبت …..
راه را در پیش گرفتهایم
من خورجینی سیاه …..
که ده جیب عاشق دارد و در هر جیبش:
پرتوی، پندی یا پرندهای،
قصیدهای یا میغ و مهی انباشته.
محمد رحیمیان

خودا هەڵناگرێ کەلێنبڕت کردووە هەی ئەو پەنجانەت لە تیشکی رۆژ بن، هەی.