چكيده
تحقیقات صورتگرفته تأثیر نوع نظامهای سیاسی و سیاستگذاریهای آنها را بر افزایش یا کاهش آسیبهای اجتماعی نشان میدهد؛ در این راستا فشارهای سیاسی و محدودیتهای اجتماعی نظامهای بسته مانند حکومتهای استالینی و پینوشهای و…. باعث افزایش نرخ خودکشی شده است. خودکشی در نظامهای سیاسی لیبرال از نظر نوع و الگو با نظامهای بسته تفاوت دارد و در مواردی از فراوانی کمتری برخوردار است. در نظامهای سیاسی سرکوبگر افراد بیشتر دچار هویت نارس و درماندگی و حقارت شخصیتی میشوند. نظامهای سیاسی خشک و انعطافناپذیر در راستای اهداف بهزعم خود انسانی، بدترین صدمات روانی را بر افراد وارد کرده و جامعه را مستعد ناملایمات روانی همچون خودکشی خواهند کرد. مهمترین دغدغه این نوع نظامها حفظ و بقای خود بوده و از این لحاظ توجه مثبت به وضعیت افراد و رفاه عموم، کمرنگ یا از بین خواهند رفت. از عواملی که میتواند به کاهش این بحران کمک نماید درنظر گرفتن واقعیتهای اجتماعی موجود و نیازهای نسلی از طرف نظامهای سیاسی و برخورد واقعگرایانه با پدیدهی آسیبهای اجتماعی میباشد.
مقدمه
خودكشي(Suicide) موضوعي تازه و نادر نيست و از ديرباز به اشكال گوناگون وجود داشته است، كه در تحليل روانشناسي و جامعهشناسی رابطه ویژگیهای فردي و اجتماعي آن موردبررسی قرار میگیرد(سروستاني ،۱۳۸۹ :۱۵۲). مطالعات نشان میدهد هر چه جامعه از مرحله سنتي فاصله میگیرد و به سمت مدرنیته [در کشورهای توسعهنیافته] حرکت میکند و صنعتیتر میشود، آمار خودكشي افزايش مییابد (تقوي،۱۳۸۱:۷۱)، اما خودكشي عملي تصادفي و بیمعنا نيست راهی است براي رهايي از معضل يا بحراني است كه بهصورت اجتنابناپذیری شخص را شديداً رنج میدهد(كاپلان و سادوك ،۱۹۹۸)، اما شرايطی كه علت خودكشي شناختهشدهاند، درمجموع نامحدود هستند(دوركيم ،۳۶۰:۱۳۸۹ )، چراکه خودكشي همچنان از معضلات جدي دنياي امروز است، خصوصاً در ۵۰ سال گذشته سير صعودي آن بالا بوده و طبق برآوردها تا سال ۲۰۲۰ به یکمیلیون و پانصد و سي هزار نفر در سال خواهد رسيد، اين در حالي است كه هنوز بسياري از كشورها آمار واقعي خودكشي را اعلام نمیکنند .(Muyad,2005,Beautrauis,AL,2005)
در ايران طبق آمار بهزيستي در سال ۱۳۸۲ نرخ خودكشي هر ۶ مورد در هر ۱۰۰ هزار نفر بوده است(بيش از سه هزار مورد خودكشي موفق ) و ايران را در رتبه پنجاه و هشتم در جهان قرار داده است، بالاترين آمار خودكشي در استانهای ايلام و كرمانشاه بافاصله زياد از استانهای ديگر قرارداد(سروستاني،همان:۱۵۸ ). اين مسئله میرساند كه توجه به مسئله خودكشي و گسترش آن نيازمند توجه جدي و وافر است. بنابراين نقش عوامل فرهنگي، اشتغال، نرخ سواد، عوامل اجتماعي و سياسي و اقتصادي بهتبع مسائل فردي، عاملهای چندبعدی در بالا بردن نرخ پدیدهی خودكشی هستند. از مهمترین مسائلی که به آنها کمترتوجه شده است، فرایند نظام سیاسی و تأثیر آن درروند مسائل روانی خصوصاً خودکشی میباشد؛ بهعنوان نمونه میتوان گفت در نظامهای سیاسی توتالیترو بسته ممکن است رشد خودکشی افزایش یابد.
چارچوب نظري
الف) بعد فلسفی
برای روشن تر شدن بحث بهتر است به بخشی از خودكشي که روندي فلسفي و آرمانگرايانه دارد اشاره کرد این نوع از خودکشی با نوعي رشد بالاي اخلاقي و ذهني همراه است كه شايد بخش زيادي از جامعه را در برنگيرد و اندک باشد، اما در جاي خود مهم و جدي است،كاركردن با اينگونه اشخاص نسبت به خودکشی چون خود در مرحله اي از تفكرات مستقل و انتزاعی هستند بسيار مشكل و گاه بي نتيجه است. اين نوع خودكشيها تفاوت قابل توجهي با ديگر انواع آن دارد، بر همين اساس ما نمي توانيم در مورد خودكشي افرادي همچون آلتوسر،كلبرگ، همینگوی، صادق هدايت و امثال آنها نظر همساني با ديگر انواع آن بدهيم. آلبر كامو (۱۹۶۰-۱۹۱۳) مي گويد: تنها يك مسئله واقعاً جدي فلسفي وجود دارد و آن خودكشي است و تفكر در اين باره نوعي پاسخ به پرسش بنيادين فلسفه است(كاپلستون،۴۶۵:۱۳۸۸) در ميان فيلسوفان شايد شوپنهاور (۱۸۶۰-۱۷۸۸) بيش از دیگر فیلسوفان به نوعي تفكرات درباره ی خودكشي و تنهایی نوشته دارد، او در كتاب جهان همچون اراده و تصور(The word as will representation) درباره ي بيهودگي و رنج زندگي سخن مي گويد و زندگي را نوعي سرتاسر اشتباه مي داند، كه دلخوشي را نوعي فريب خود و خوشبختي را نوعي رؤيا مي داند(شوپنهاور،۱۱۴:۱۳۸۸-۱۱۱) و در کتاب “درباب حكمت زندگي”(Aphorisment zur lebensweisheit) تنهايي را سرشت انسانهاي برجسته مي داند، و در اين باره از كلام او پيداست كه مرگ غير طبيعي كه براي بعضي اشخاص خصوصاً در اين طيف فكري كه به رشد انتزاعي بالايي رسيده اند، امر زشتي نخواهد بود، از طرفي تنهايي به معناي دوست داشتن آزادي در نظر شوپنهاور است(شوپنهاور،۷۳:۱۳۸۹،۸۰۱۶۷)، ياس از نظر شوپنهاور ريشه و انتهاي اين نوع زندگي در سطح بالاي تفكري را تشكيل مي دهد و بي ارزشي اساس آن خواهد شد(رمون،۱۳۱:۱۳۸۸)، شايد به همين دليل خود شوپنهاور به خشكاندن سرچشمه حيات (يعني قطع توليد مثل) كه خود آن را عملي كرد معتقد بوده است (دورانت،۳۰۴:۱۳۸۸). بنابراین نوعي گفتهها و تفكرات فلسفي وجود داشته است كه بخشي از آن در روانشناسي جديد وارد شده است، از جمله از جوزف بروئر نقل شده است كه: خودكشي مرموزترين بيماري است كه تشخيص علت آن غير ممكن است(استون،۱۲۹:۱۳۸۳). بر این اساس این نوع از خودکشیها هرچند نسبت به دیگر انواع آن کم به نظر میرسد اما در قرن جدید و قرن گذشته ممکن است رو به افزایش گذاشته باشد و از دلایل آن میتواند اعتقاد بنوعی ابهام و بیهودگی دنیا و نیز جواب پرسشهای بشر درباره دنیا و… میباشد.
ب) بعد روانشناختی
در نظريه ی روانكاوي نیز دو اشاره ی كلي در باب خودكشي وجود دارد، اول غريزه به عنوان يك غريزه و تكانه پرخاشگري ذكر مي شود كه عليه خود فرد بر مي گردد (ساراسون،۶۲۵:۱۳۸۳)، لذا اين تمايلات ساديستي (دگر آزاري )چون منبع تخليه نداشته است در خود شخص تخليه مي گردد (عبدالهيان،۴۹:۱۳۷۸). در نظر دوم بر دخالت غريزه ی مرگ تأكيد مي شود بطوري كه افراد خودكشي كننده احتمالاً آن گروه از افراد رواني هستند كه در آنها غريزه ی عشق خنثي شده و غريزه مرگ با آزادي عمل زيادي در آنها وارد صحنه مي شود (تقوي،همان:۷۸). مهمتر از همه از دست دادن شيء محبوب كه بر عليه آن فرد دروني شده است باعث خودكشي را در نظریه روانكاوي مي دانند یعنی شیء گم شده و گمگشتگی فرد است، که به لحاظ ذهنی اقدام به خودکشی را بالا میبرد (آذر و همكاران،۱۱۰:۱۳۸۵ ). نوعي از خودكشي در نوجوانان وجود دارد كه جنبه ی رواني آن تنهايي و منزوي بودن است و چون اين گروه نمي توانند معيارهاي عالي خود يا افراد مهم در زندگي خويش را برآورده سازند دست به خودكشي مي زنند(برك ،۱۰۱،۱۳۸۹). نیز آنچه در نظريه درماندگي آموخته شده (Learning Helplessness) از نظرسليگمن(Seligman,M.E) میتواند استنباط شود این است که عواملی که سبب بدبيني افراد بعد از درماندگيهاي مداوم و احساس عدم تغيير يا تغيير اندك است، میباشد كه اين افراد ممكن است سبك شكستهاي خود را به درون و به خود نسبت دهند(شولتز و شولتز،۳۸،۴۲:۱۳۷۹) از اين رو درماندگي آموخته شده در افسردگي و خودكشي ممكن است تأثير مهمي بر فرد داشته باشد. ويكتور فرانكل بنيانگذار معنا درماني (Logo therapy) هم بيشتر به از دست دادن معنا در زندگي و وجود خلاء وجودي (Existential vacuum) در فرد اشاره دارد، كه عدم معنا در ذهن فرد و رنگ باختگي آن در امروزه احتمال خودكشي را بالا مي برد(فرانكل،۱۶۱:۱۳۷۹). همينطور اشنايدمن خودكشي را ناشي از درد رواني، هنري موري آن را پايان بخشيدن به هيجانات غير قابل تحمل و يونگ آن را در اساطير و جهش بنيادي موجود زنده مي داند. ساليوان هم آن را كنشهاي متقابل مبتني بر نفرت و انزجار و هورناي آن را محصول نااميدي و رنجهاي مداوم و عدم دسترسي به خود ايده آل مي داند(آذر و همكاران ،همان:۱۱۴-۱۱۲).
ج) بعد اجتماعی
یکی از جامع ترين بررسيها درباره خودکشی توسط دوركيم انجام شده است. تعريف خودكشي از نظر دوركيم عبارتست از هر نوع مرگي كه نتيجه مستقيم و يا غير مستقيم كردار مثبت يا منفي قرباني است كه مي داند چنين نتيجه اي به بار خواهد آورد (دوركيم،۶:۱۳۸۹) دوركيم در كتاب خودكشي با تحليل از بحث جنون و خودكشي، وراثت، محيط و تقليد و نقض و رد آنها خودكشي را در عوامل اجتماعي جستجو مي كند(دوركيم،همان:۷۷،۴۲،۳۴). وي چهار نوع خودكشي را در تقسيم بندي خود ذكر مي كند:۱٫خودكشي خودخواهانه ۲٫ خودکشی دگرخواهانه ۳٫خودکشی ناشي از بي هنجاري اجتماعي ۴٫خودکشی تقديرگرايانه. از نظر دوركيم خودكشي خودخواهانه در افرادي كه روابط آنها با اجتماع قطع يا ضعيف مي شود افزايش مي يابد. بطور نمونه معتقد است در كاتوليكها كه همبستگي گروهي بيشتري دارند، خودكشي كمتر است و با رشد علم خودكشي افزايش مي يابد(همان:۲۴۸،۱۸۹-۱۸۶). خودكشي نوع دگر خواهانه از نظر دوركيم اين است كه افراد برعكس نوع اول به طور افراطي در گروه حل شده اند و بر اساس آن زماني كه فرد از جامعه گسسته مي شود به دليل مقاومت كم دست به خودكشي مي زند(همان:۲۵۱،۲۵۷)، در خودكشي ناشي از بي هنجاري اينگونه است كه بحرانها و نوسانات اقتصادي در گرايش خودكشي فرد اثرات مكرر و تشديد كننده بر جاي خواهد گذاشت بطوری که ارتباط بين وسيله و هدف در فرد مختل شده است. بدينصورت احتمال ارتكاب به خودكشي در شخص بالا مي رود. خودكشي تقديرگرايانه (سرنوشت گرايانه ) زماني رخ مي دهد كه نظم و اقتدار اجتماعي سختي وجود داشته باشد مانند رسم(ساتي) در هند كه زنان بعد از شوهران خود را روي تودههاي هيزم مي انداختند وجان مي باختند(دوركيم،همان؛۲۸۳؛كرايت،۷۴،۷۵:۱۳۸۴).
سیاست و اختلالات روانی با تکیه برخودکشی
نمیتوان از عوامل و نظامهای سیاسی مختلف بر روی مسائل روانی و خودکشی در جوامع و کشورهای مختلف چشم پوشی کرد. سیاست و تأثیر و تحولات آن در میزان بروز، تثبیت یا کاهش خودکشی بصورت جدی اثرگذار است. چرا که هرچه توان و اندازه خدمات و بهینه سازی جامعه بصورت سالم انجام پذیرد، در اثر تحول سیاسی یا کوته بینی حاکمان و قدرتهای مختلف این تحولات و خدمات گاهاً یک شبه نابود میگردد و این تأثیرات هرچند زمان آن کوتاه باشد به شکل عظیمیهمه مسائل ناهنجار را افزایش و رشد میدهد. بطور نمونه یک جنگ یکساله یا یک دوره دیکتاتوری در دههها پیش که هنوز آثار مخرب آن بر جای مانده و بازتولید میشود با آنکه ظاهراً وضع آرام است. دیگر اینکه بعضی از تأثیرگذاران علمیو…. در جوامع مختلف خصوصاً در کشورهای جهان سوم هنوز خود را به تقسیمات فرهنگی و… راضی نگه میدارند و عوامل مسائل روانی بیشتر را به تفاوتهای فرهنگی و امثال آن میگذارند. این دیدگاه در بیشتر مواقع نوعی مغلطه است، چرا که این افراد اغلب خود را با واقعیتهای سیاست و ویرانی یا آبادانی آن روبرو نمیسازند و یا از آن بی خبرند. دیگر اینکه خود وابسته بدین نظامها و قدرتها هستند و منافع شخصی و وایدئولوژیک را بر منافع عمومیو واقعیتها ترجیح میدهند. از طرفی هنوز به آن مرحله نرسیده اند که تجربه دیگر کشورها و جوامع را بعنوان اشتراکات فرهنگی بنگرند و خود را بر این قانع نمیسازند که خود حتی گاها مسائل حوزه اعتقادی را با دیده شک بر تأثیر بر مسائل روانی و اجتماعی و روند رشد آن مسائل بنگرند.
از این میان خودكشي مسئله اي است كه براي بررسي آن چند جانبگي پژوهشي و علل آن بايد مدنظر باشد، اريك فروم خودكشي را پديده اي اجتماعي مي داند و به نظر او شرايط شناسايي خودكشي بدون در نظر گرفتن عوامل زيستي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي، آموزشي و خانوادگي كوششي بي ثمر است(آذر، همان:۱۱۵). خودکشی گاه اعتراض سياسي و اعتراض به شرایط اقتصادي است(احمدي،۲۵:۱۳۸۵)، همچنان که منشأ حرکتهای سیاسی و اجتماعی در کشورهای عربی یک خودکشی از طرف یک جوان تونسی بود. در زمان حكومت مائو و شرايط انقلاب چين موج خودكشيها هزاران تن را در برگرفت به دليل اوضاع اسفبار اجتماعي – اقتصادي و خفقان سياسي خودكشيها حتي افراد نزديك حكومت را در بر مي گرفت، و خودنابودگری گاهي راهي براي ابراز مخالفت يا رهايي مي شد، بطوري كه حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار نفر در يك زمان كوتاه اقدام به خودكشي كردند(هاليدي و چانگ،۱۸۰،۱۸۱،۳۹۳،۵۲۰:۱۳۸۷)، همينطور در رژيم استاليني شوروي به دليل شرايط مشابه بسياري از افراد در زندان و بيرون از زندان دست به خودكشيهاي موفق و ناموفق زده بودند(راژنيسكي ،۱۳۸۷:صفحات مختلف).بر همين اساسهالبواكس خودكشي را ناشي از خلاء اجتماعي، پاول ناشي از بي هنجاري و احساس تهي بودن، پوترفيلد آن را ناشي از گسيختگي روابط اجتماعي، و مرتون آن را مسئله اي اجتماعي تلقي مي كند. ماركسيستها ساخت جامعه ی سرمايه داري را بر خودكشي دليل مي دانند، و شورت و هنري خودكشي را در يك جمعيت با پايگاه اجتماعي اعضاي آن مرتبط مي دانند(محسني،همان:۳۴-۱۲).
چون نظامهای سیاسی توتالیتر و استبدادی بیشترین انرژی را صرف بقای خود میکنند، از مسائل مهم در توده مردم غافل میمانند یا خود را به غفلت وا میدارند. در نتیجه خودکشی هم بعنوان یکی از مسائل بالینی میتواند در نظام و ذهن آنان یکی از موارد کوچک بلحاظ ساختار در این نظامها تلقی گردد. با شعارگرایی صرف و هزینههای اندک نمیتوان درباره این این پدیده چندجانبه و مهم راهکار داد. یکی از علل ناتوانی فرهنگی در این باره این است که مردم را به دو اردوگاه نابهنجار و بهنجار تقسیم میکنند(که این در نظامهای سیاسی مختلف از نوع استبدادی به وفور وجود دارد) اسپانیاییها وقتی به در ۱۵۳۴ سرخپوستان حمله کردند به طرز فجیعی با آنها رفتار میکردند و آنها را قتل وعام کردند، اکثر آنها از صورت و چانه وبینی بریده میشدند، به کارهای اجباری اسفناک فرستاده میشدند و مردان و زنان را از هم جدا میکردند و اسپانیاییها با وجدانی راحت بومیان را قصابی میکردند زیرا مطمئن بودند که آنها نابهنجارند و اکثر بومیان چون تاب تحمل نمیآوردند خودکشی میکردند(دوباتن،۱۳۹۰، ۱۶۳)، نظامها و دستههای بربر سیاسی امروزه بر همین روال این دیدگاه را ادامه داده اند، این دیدگاه حتی توسط افرادی چون استالین، مائو و… دیگر انقلابیون کمونیستی و غیر کمونیستی ادامه داشته است. در دنیای امروزه نیز این سیر هنوز در بسیاری کشورها و فرهنگها ادامه دارد که بانیان تفکر آن گاهاً هم بلحاظ ایدئولوژیک نفوذ بسیاری دارند. طبیعتاً این القا نیز در افراد جامعه به شیوههای پیچیده دیگر جا افتاده و افراد را در شرایط ناهنجار و لو اندک به تفکرات خودکشی سوق میدهد. از طرفی امروزه گرایشات کاپیتالیستی(سرمایه دارانه) در افراد جامعه طوری جایگزین میشود که افراد بطور ناخودآگاه یا خود آگاه در دوطبقه داشتن و نداشتن سرمایه بصورت مادی خود را میسنجند و این خصیصه در کشورهای در حال گذار فجایع بیشتری را بوجود میآورد. در نظام سیاسی سرکوبگر به شخص اجازه رشد و نمو شخصیتی داده نخواهد شد و افراد به سمت درماندگی آموخته شده کشیده خواهند شد، از این رو توان سازگاری و رشد جستجوی معنا در او به حداقل و یا هیچ میرسد و از این رو اشخاص را به پدیده ناملایم روانی و خودکشی مستعد میسازد. در مجموع ارزیابی خودکشی در نظامهای سیاسی ممکن است بدینگونه باشد:
در نوع نظام سیاسی توتالیتر و استبدادی بالا و بیشتر از نوع سیاسی-اجتماعی است در دموکراسی و لیبرال معمولاً پایین و بیشتر از نوع فلسفی است.
بررسی خودکشی و اختلالات روانشناختی در مدل زیر بیشتر نمایش داده شد، بدین صورت که سیستم حکومت مرکزی برای اینکه هم وغم خود را بیشتر بر حفظ خود میگذارد، مسائل مهم دیگر به حاشیه میرود و بدلایل مختلف از جمله سرکوب و ناامنی پیشگیریها کمرنگ وگاهاً فراموش میشود. از این رو اهمیت و صدای متخصص دلسوز و دیگر صاحبنظران به حداقل میرسد، چرا که حمایتها و وظایف قانونی تمرکز خود را بر دیگر مسائل خواهد گذاشت. و این عوامل ضعف فرهنگ عمومیمردم را باخود بهمراه دارد بطوری که درک صحیح یا حداقلی از مسائل وجود ندارد و خانوادهها نیز ناکارآمد میشوند. در چنین شرایطی خودکشی بعنوان یکی از این مسائل در این نوع حکومتها افزایش مییابد و پتانسیل تولید آن افزایش مییابد، بصورتی که راههای برون رفت و ترمیم اجتماعی وسیاسی و درمان فردی به حداقل رسیده و افراد گاهاً بصورت جمعی نیز بر اثر این فشارها دست به خودکشی میزنند. در قبال هزینههای این نوع حکومتها باید گفت، که کمترین هزینه شامل پیشگیری از مسائل و رفاه عموم میشود حال چه این هزینه در کارکرد گسترش توسعه باشد یا در کارایی هزینههای بهداشتی که آن نیز شامل فرایند توسعه میباشد. این مسائل خصوصاً در حکومتهایی شدت بیشتری مییابد که در کنار توتالیتر بودن بدنبال هژمونی(برتری طلبی) نیز میباشند، چرا که معمولاً حکومتهای سرکوبگر بدنبال نوعی هژمونی نیز هستند.
پيشينه و همبودی پژوهش
خودكشي در رسم ساتي در هندوستان تا اواخر قرن نوزدهم اجباري و پذيرفته شده بود، حدود ۵۰۰ شاگرد كنفوسيوس بعد از محو و نابودي آثار او خود را به دريا انداختند و پذيراي مرگ شدند، در ژاپن مراسمهاراكيري نوعي خودكشي تشريفاتي پس از شكست نظامي بود، كه به صورت دسته جمعي انجام ميشد(آذر و همكاران،همان:۱۷-۱۵) وجود مرگهاي اجباري در ميان اقوام ابتدايي و در تاريخ، در يونان و مصر باستان نیز وجود داشته است (ابونيا، عمران،۱۳۹۰) كه بنظر مي رسد بعضي از این مرگها با نوعی جبر همرا بوده که به نوعي خودكشي تقدير گرايانه منجر شده است. در طول تاريخ، افزايش خودكشي كم كم تا بحال روندی سعودی داشته كه اكنون در ايران هم بر همين روال و افزايش فوق العاده اي را نشان داده است.
محمدپور در پژوهش خود بر عوامل چند بعدي در خودكشي تاكيد دارد، دهگلان پور روي ۵۰۰ نمونه از افراد اقدام كننده به خودكشي در بيمارستان لقمان حكيم تهران در سال ۸۰-۷۹ به اين نتيجه رسيد كه شايع ترين علل خودكشي اختلافات خانوادگي بوده است، همين امر در تحقيقات روي، در آمريكاي مركزي به اثبات رسيده است، در پژوهش شمس فره آبادي در بيمارستان شهداي عشاير خرم آباد لرستان بيشترين دليل اصلي (۵/۸۵ %) اختلافات خانوادگي و (۱/۷ %) اعتياد عامل اصلي خودكشيها بوده است. همچنين “قرباني” در بررسي علل خودكشي در شهر كرمانشاه در سال ۷۸ – ۷۷ به اين نتيجه رسيد (۹/۷۲ %) خودكشيها مربوط به زنان و (۱/۲۷ %) مردان بوده است، كه بيشترين انگيزه اقدام به خودكشي را اختلافات خانوادگي (۸/۸۳ %) تشكيل داده است(اولين همايش آسيبهاي اجتماعي ايران؛۱۳۸۱). اسماعيل نيا و همكاران (۱۳۸۴)، در پژوهشي مربوط به خودكشي در زنان در سال ۸۰-۷۹ دريافتند كه خودكشي در زنان ۶۰ در ۱۰۰ هزار است و بيشترين مسائل عامل خودكشي بحران حاد ومشكلات خانوادگي بوده، نیز ميزان خودكشي در مجردين و متأهلين شبيه هم بود. معماري و همكاران (۱۳۸۵)، نيز عمده ترین علل خودكشي در زنان متاهل نيز بيشترين عامل را در خشونت شوهر و اختلافات زناشويي يافتند، امير مرادي و همكاران (۱۳۸۴) نيز به نتايج مشابهي دست يافتند. در پژوهشهايي كه در استان ايلام و نیز شهر اسلام آباد غرب در کرمانشاه انجام شده است، ميزان خودكشي در زنان بيشتر از مردان و مجردها بيش از متأهلها بوده است، همچنين خودكشي موفق در ميان روستائيان بيشتر بوده است، اما خودكشي ناموفق در ميان شهرنشينان فراوان تر گزارش شده است. بيشترين خودسوزي توسط افراد مونث انجام گرفته است و دلايل عمده اين خودكشي همانند پژوهشهاي قبلي بر مسائل خانوادگي، جبر محيطي و فقر اشاره دارد (احمدي وهمكاران،۱۳۸۵؛جمشيدي وهمكار،۱۳۸۹؛احمدي،۱۳۸۴؛ خورشيدي و همكاران،۱۳۸۳؛جمشيدزاده و همكاران،۱۳۸۳ ؛رضائيان ،۱۳۸۷؛ برخوردار و همكاران،۱۳۸۸).
نان بخش و همكاران نیز( ۱۳۸۴) علت اصلي خودسوزيها را در بين زنان ضعف رابطه ی زناشويي و مسائل خانوادگي در پژوهش خود ذكر مي كنند، احساس انتظام شديد اجتماعي، ميزان تحصيلات و اختلافات خانوادگي از عوامل عمده ی خودكشي در زنان كردستان ذكر شده است (سعيد فر و همكار،۱۳۸۹؛ عليزاده و همكاران،۱۳۹۰). وضعيت اقتصادي، كم سوادي، و به تبع آن مسائل اجتماعي ديگر از عوامل اصلي خودسوزي در زنان اهواز و فقر و خشونت خانوادگي در شهرستان پلدختر، مسائل عمده خانوادگي همچون طلاق، خشونت و امثال آن در شهر اراك و مازندران عامل و محرك اصلي خودكشيها بوده است(موسوي و همكاران،۱۳۸۷؛ عنبري و همكار،۱۳۸۹؛ قلمبر و همكاران،۱۳۸۹؛ ضرغامی؛۱۳۸۱).
در مجموع در بيشتر پژوهشهاي مطرح شده داخلي عمده ترين عوامل اقدام به خودكشي مشاجرات خانوادگي و زناشويي، طرد شدگي اجتماعي، تعصبات و ناموس پرستی، مشكلات اقتصادي و فقر مي باشند(رضايي و همكاران ،۱۳۷۴؛ گلدر و همکاران ،۱۳۷۷؛ خرم آبادی،۱۰۹:۱۳۸۱؛ظهور و همكار ،۱۳۸۰). بيشتر افراد اقدام كننده را جنس مؤنث و مجردان تشكيل مي دادند، بيشترين سن خطر اقدام به خودكشي معمولاً در دهه سوم زندگی قرار داشته است(شيرزاد و همكار ،۱۳۸۶؛ خزايي و همكار،۱۳۸۲)، بخش عمده خودكشيهاي زنان و دختران از نوع خودسوزي و از نوع تقدير گرايانه است، شباهت زيادي بين عوامل اين پژوهشها با پژوهش (رحيمي،۱۳۷۸) درباره خودسوزي دختران تركمن ديده مي شود كه وي به اين نتيجه رسيد كه دختران تركمن با اقدام به خودسوزي نسبت به نظام بسته محيط خود دهن كجي مي كنند، و نیاز مبرم به توجه اجتماعی و خانوادگی دارند.
خودکشی در سالهای اخیر یکی از ده علل مرگ ومیر بوده و در سنین ۱۵ تا ۲۴ سال بیشترین فراوانی را داراست. نود درصد کسانی با اقدام بخودکشی میمیرند معمولاً از حداقل یک اختلال و مسئله روانی رنج میبرند. که از این جمعیت درصدزیادی با افسردگی و وسواس همبودی دارند(Jan Fawcett,2013; Amrit Kanwar and etal,2013)، این گونه اختلالات و مسائل روانی چگونه ایجاد شده اند و بطور نمونه آیا سیستمهای مختلف و بسته در ایجادیا بازتولید آن نقش بازی نمیکنند!؟
درهم تنیدگی امید و یاس
عوامل زمینه ساز و افزایش دهنده خودکشی و مسائل مربوط به آن معمولاً در کمک به این وضعیت توانمندی منفی بیشتری داشته است. از جمله تا توان امید به زندگی در این قسمت از جغرافیا یک بار بسمت رشد تمایل کند، با دهها عوامل بازدارنده امید و زندگی و نیروی اروس(زندگی) روبرو است و نیروهای تاناتوس(مرگ) از هر لحاظ قدرت و وسعت بیشتری دارند. از این رو در این هم تنیدگی یاس و امید باید با واقعیتهای علمیروبرو شد که معمولاً آنچه از خودکشی و نیروهای تاناتوس گفته میشود بسیار وضعیت ناملام تری است و حتی چند درصد اندک آن گزارش و مورد تحقیق قرار نمیگیرد. در شرایط تغییرات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی سریع وکند و ثابت که هرکدام بنا بنوبه خود معایب و مزایای عمده ای دارد و بسیار موشکافانه باید بررسی شود. افراد جدای از این تغییرات و ثبات نیستند وهرکدام به شیوههای مشترک ومتفاوت تحت تأثیر قرار میگیرند. بطور نمونه در بیشتر پژوهشهای پیشین به مسئله اقتصاد و تبعیضهای جنسی اشاره شده است. که از دلایل عمده خودکشی خصوصاً در زنهای کرد بوده اند. بهمین دلیل در پژوهشی توسط مرادی (۱۳۹۰) نیز با نمونه ۱۵۹نفر انجام شد، از نزدیک با بسیاری ازبازماندگان خودکشی وخودسوزی ناموفق تحقیق انجام شد، از دلایل مربوطه به اقتصاد، تبعیض جنسیتی و بی پناهی قانونی واجتماعی بسیار صحبت میکردند. لذا وجود تحقیقهای عادی با چند آمار ساده که جهت منافع شخصی و اداری و… بکار میرود نمیتوان از خودکشی بعنوان مسئله ای ساده گذر کرد.
فرد – فرد
فرد بعنوان جزئی از اجتماعی سیاسی و اجتماعی میتواند سالهای پر امیدی را در یک جامعه نرمال(چندبعدی نرمال) بخوبی زندگی کند و سن امید به زندگی وی افزایش یابد. از این روی به دلایل مختلف این فرایند در بعضی افراد معکوس میشود و گاهاً وخامت زندگی و گرایش عوامل افزایش دهنده تاناتوس به حداکثر میرسد که در میان بسیاری از کردها این وضعیت بوضوع قابل مشاهده بوده وهست. بطور نمونه از بسیاری از افراد کهنسال و جوان بارها شنیده میشود که” کاش زودترمیمردم” بهمین دلیل بلحاظ روانشناختی نمیتوان از گفتهها و افکارو واکنشهای افراد گرایش به خودنابودگری به سادگی سخن گفت. بنابراین در این وضعیت عوامل کمک کننده به یک فرد کرد میتواند او را بلحاظ فردی از جمله اعتماد بنفس، عزت نفس، خود تأثیرگذاری سیاسی و… ضعیف بنمایاند. لذا فردیت وی بیش از آنکه تقویت شود روزبروز ضعیف تر میشود و در سمت وسوی معنای منفی گام بر میدارد.
سیستم – فرد
در سیستمهای سالم معمولاً افراد بعنوان انسان قلمداد میشوند و این سیستمها به طرق مختلف و به شیوههای غیرجهت گیرانه به نیازهای مختلف افراد توجه دارند. لذا در این سیستمها خود سیستم حرف اول و آخر را نمیزند و فرد یا افراد عوامل اصلی در تصمیم گیری سیستم هستند از این رو آنها با نوعی احساس تصمصم گیری و کارآمدی سیستماتیک روبرو هستند که خود را در این فرایند دخیل میدانند و این روند افزایش و ثبات کارآمدی افکار وعوامل خودکشی گرا برعکس عمل میکنند. اما سیستمهای معیوب وناکارآمد معمولاً کمترین جنبش را برای فرد باقی خواهد گذاشت و وی را در تنیدگی و حصر روانی و… قرار میدهد. که در این میان در یک فرد کرد و زن کرد به دلایل مختلف وضعیت وخیم تر است و معمولاً این قابلیت و احساس تصمیم گیری مثبت به حداقل ممکن در آنها میرسد. سیستمهای سالم و انسان محور معمولاً سیستمهای حمایت گر هستند و سیستم اجتماعی و… کرد هر اندازه حمایت گر بوده باشد، دوچندان معیوب بوده و معمولاً راه را برای خود و گروه به معنای پولوتیک باز نمیگذارد. زمانی که محیط بیرونی و ماکروفیزیک و میکروفیزیکهای مختلف برای ابراز و انجام نیازهای شخص بسته باشد و ممکن است برعلیه فردیت وی نیز عمل کند، واکنشها، احساسات و درخواستها به فرایند درونی شخص بر میگردد و واکنشها معمولاً بصورت بدخیم و آسیب زا عمل میکنند که در حداکثر ممکن خود به اقدام به خودکشی و مرگ منجر میشوند. بیهوده است که همیشه خودکشیها در حد و حدود جملات و مفاهیم ساده و بدور از سیستمهای سیاسی و اجتماعی حداقل در دنیای امروز و در خاورمیانه مطالعه نمود.
بحث وتحلیل
در ابعاد روانی نیز هرکدام از اندیشمندان یا در تئوریهای مختلف میتوان استنباط نمود که بعضی از خودکشیها با دلایل روانی قوی همراه است که هرکدام از این موارد بنا بر نزدیکی ماهیت فلسفی و اجتماعی نظریه موجود در چارچوب خود و خارج از آن دارای بحث هستند. بطور نمونه در نظریه روانکاوی گم گشتگی یا از دست دادن شی در شخص به همان اندازه که با معنادرمانی و گریز از آزادی نزدیک است به فلسفه ای عمیق نیز نزدیکی نشان میدهد. لذا در جمعیت و مردم برخی مناطق بطور نمونه ابعاد بطور یک جانبه نبوده و دلایل و فشارهای مختلفی جهت درمانده کردن پیرامون و درنهایت درون روانی شخص وجود دارد و احتمال بازتولید آن بیشتر و با ماکروفیزیکهای قوی تری همراه است. نمونههای دیگر را میتوان براساس نظریههایی بصورت دقیق تر مطالعه نمود از جمله کارن هورنای اگر از خود ایده آل نام میبرد، در جامعه کنونی ما موارد زیادی وجود دارد که بر اثر فشارهای مختلف زمانی که موانعی در راه خود ایده آل آنها قرار میگیرد اقدام بخودکشی میکنند، بعنوان مثال در تحقیق مرادی(۱۳۹۰) مواردی از خودکشی دانش آموزان کنکوری و غیر کنکوری وجود داشت که چون از موانع مختلف تحصیلی عبور نکردند اقدام بخودکشی کرده بودند. لذا جامعه و خانواده و… خود با نتیجه گرایی، کلی گرایی و محدودیتهای موجود از جمله یک جانبه نگری خود مهمترین عامل سازنده مسائل روانی از جمله خودکشی میباشد. از طرفی زمانی که همه موقعیتهای ممکن اعم از کلان وخرد که یک شخص با آن بتواند احساس هویت و یا ابراز وجود کند، بسته باشد و یا به بن بست برسد، هر دم این احتمال میرود که فرد به درماندگی آموخته شده دچار شود و راههای ممکن آسیب روانی از جمله خودکشی فراهم شود.
رابطه اجتماعی خودکشی با مسائل حاکم بر شرایط جامعه و تحولات مربوط به آن بسیار نزدیک است. خودکشی خودخواهانه معمولاً در جامعه مورد بررسی کمتر بچشم میخورد چراکه بیشترین فشارها را فرد ازگروه متحمل میشود و و خودکشیهای خودخواهانه بنا بر ساخت اجتماع کردی و امثالهم معمولاً کمرنگ تر است. در نوع دگر خواهانه ما میتوانیم نمونههای را شاهد باشیم که بر اثر جدا شدگی وگسست از گروه بطرق مختلف دست بخودکشی بزنند گرچه این نوع هم بنابر ماهیت وجودی جامعه مورد بررسی کم بنظر میرسد، اما نادر نیست. اما یکی از مواردی که درپژوهش حاضر مورد تأکید است، نوع بی هنجاری یا تغییرات اجتماعی و… است که جمعیت زیادی از افراد اقدام کننده بخودکشی را شامل میشود. از جمله تعداد زیادی در پژوهشهای اشاره شده پیشین در فشارهای اقتصادی و امثالهم اقدام بخودکشی نموده اند. آگاهی بر این امر که بحرانها و مسائل اقتصادي بر گرايش به خودكشي اثري تشديد كننده دارد و افزايش بحرانهاي اقتصادي بر خودكشيها مي افزايد(دوركيم، همان:۲۸۳) مهم و جدی است. بسیاری از نمونههای اقدام کننده بخودکشی بصورت تقدیرگرایانه صورت گرفته است، که نظم و اقتدار اجتماعی باعث افزایش آن شده و بیشترین فراوانی را داشته است. در این میان زنان کرد بیشترین فشارها را متحمل شده اند و در پژوهشهای مختلف این امر کاملاً محسوس بوده است. جدای از آن که تنیدگی منفی اجتماعی وجود داشته است، عوامل تسهیل ساز جهت ممانعت از مسائل این افراد وجود نداشته است. از جمله در پژوهش مرادی(۱۳۹۰) بسیاری از افراد خودکشی ناموفق اذعان داشتند که زمانی که همه راهها را برخود بسته میدیدیم، پناهی دیگر خارج از محدوده خانواده و دایره قدرت ماکروفیزیک کوچک تر برای خود سراغ نداشتیم و در هیچ جایی به ما توجه جدی نشده بود. از این رو خودکشیهای تقدیرگرایانه رابطه مستقیم و غیرقابل انکاری با ماکروفیزیکهای مختلف شرایط موجود آنها را داراست.
اگر جامعه را و سیستم اتوریته بصورتهای گوناگون را در نظر بگیریم، میتوان به فیلم رستگاری در شاوشنک(The shawshank redemption) به کارگردانی فرانک داربانت(Frank Darabont) اشاره کرد. در این فیلم چند بار شاهد هستیم كه ردینگ در مقابل اعضای كمیتة عفو قرار میگیرد، و هر بار در پاسخ به این پرسشِ كلیشهای و مكرر كه از وی پرسیده میشود:آیا در صورت آزادی میتواند زندگی را دوباره آغاز كند، با قاطعیت پاسخ مثبت میدهد. اما در آخرین مرتبه پاسخاش طوری است كه او را آدمیبیاعتنا به آزادی و مرگ خود نشان میدهد. نتیجهای كه از رویاروییهای مكرر ردینگ با اعضای كمیتة عفو حاصل میشود این است كه آنها رأی به آزادی زندانیهایی نخواهند داد كه هنوز امید به زندگی دوباره در آنها زنده و بیدار است. در واقع این وضعیت به مثابه جامعه اتوریته بزرگتر است که شخص را تا انتهای ناامیدی و خودنابودسازی پیش میکشد و خشونتی كه زندانبانها در فیلم بر زندانیها اِعمال میكنند، دارابانت را به توصیف فضایی وا میدارد كه طبعاً امیدی برای هیچكس باقی نمیگذارد که مانند جامعه با التزام اجتماعی شدید و بدخیم است. و چون تحولات سیاسی با تغییرات سریع همراه نیست و هرکدام سالها بطول میانجامد نسلها را در هم میشکند و مانند صحنه ای از فیلم میبینیم با آنکه بروکسهاتلن از زندان آزاد شد، تاب امیدواری و تحمل بیرونی را در خود نمییابد و از فرط استیصال و عدمتطبیق و هماهنگی با فضای ظاهراً آزادِ خارج از زندان خودكشی میكند. که این زمینه در افراد، با ماکروفیزیکهای بزرگتر همچون جامعه و… که با چند لایه سرکوب همراه است، بازتولید میشود. بطور کلی در جامعه ای به مثابه زندان زمانی که فرد بخش مهمیاز زندگی را در جبر القاء شده ناامیدی و صفتهای منفی بسر برده است، مشکل و گاه ناممکن است به وضعیت طبیعی بازگردد و به راههای ناخواسته همچون خودکشی و خشونت و… مستمسک میشود.
نتيجه گيري
فرد و جامعه در دنیای حاضر از جهان پیرامون خود به عنوان یک سیستم تأثیر خواهند پذیرفت، پیداست که عوامل روانیای که ممکن است در یک اجتماع سیاسی بر رفتار افراد اثرگذار باشند در جوامع دیگر پیامدها و تأثیرات متفاوتی به همراه داشته باشند. تأثیر کاکردهای سیاسی مختلف و حکومتها بر افراد و نوع زندگی آنها متفاوت است، بطور نمونه تأثیر نظامهای سیاسی توتالیتر(سرکوبگر) و استبدادی که دارای ساختار بسته و انعطافناپذیر میباشند مجال ابراز وجود افراد و تحقق پتانسیلها و انرژیهای درونی را از آنان سلب نموده، بطوری که طی یک چرخه تشدیدکننده آنها را دچار افکار و باورهای ناهنجار روانی کرده و به سمت خودکشی سوق خواهند داد. یافتهها نشان از آن دارد که در نظامهای سیاسی بسته استالینی و پینوشهای و همچنین در دیگر نظامهای سیاسی ایدئولوژیک افراد بیشتری اقدام به خودکشی نمودهاند. در مقابل در نظامهای از نظر سیاسی دمکراتیک افراد کمتر به این ناملایمات دچار خواهند شد، یعنی در نظامهای سیاسی لیبرال الگوی خودکشیها متفاوت بوده و معمولاً ارتباط کمتری با سیاست دارند. در نظامهای سیاسی بسته همه عوامل به گونهای است که پتانسیل افسردگی و فرایند منفی افکار ازدیاد مییابد؛ از این رو نوع نظامهای سیاسی حاکم بر جامعه تأثیر بسزایی در نقش عوامل عود کننده یا بازدارنده خودکشی خواهند داشت.
انتظام و فروبستگی شدید اجتماعي از عوامل عمده مسئله خودكشي محسوب میشود. این ازدیاد از عوامل بیرونی نشأت میگیرد تا عوامل درونی وفردی، بطوری که بیشترین ارتباط را با ماکروفیزیکهای بیرونی خود دارا هستند. این زمینه در میان زنان به دلایل انتظام اجتماعی شدید و… بالاتر است تا حدی که در میان این قشر تبدیل به نوعی بحران شده است. حفظ حقوق فردی و اجتماعی افراد، احترام به حق انتخاب در میان خانواده، فهم استلزامات زندگی مدرن و درک نیازهای نسلی و…از مهمترین عواملی محسوب میشوند که میتواند در میزان کاهش یا بروز مسائل روانی از جمله خودکشی تأثیر بسزایی داشته باشد. راهکارهای عمده سیاسی با تکیه بر اصل انسان محوری و دوری از سیاست زدگی، فرد محوری همگام با حساسیت و همگرایی اجتماعی از مهمترین راههای کاهش معضلات اجتماعی محسوب میشود. آسیبی همچون خودكشي امری صرفا فردی نبوده و لذا تنها بر سرنوشت يك فرد تاثير نميگذارد، بلکه يك خانواده، و گاه یک نسل در فرآیندی بزرگدامنه به پیامدهای آن گرفتار شده و به تبع و تأثیر آن، این آسيبهاي اجتماعي همچنان تداوم و تكرر مي يابند.
منابع
آذر، ماهیار؛ نوحی، سیما؛ شفیعی، کندجانی، علیرضا.(۱۳۸۵). خودکشی. تهران، انتشارات ارجمند.
ابونیا عمران، فرحناز.(۱۳۹۰). گذری بر مرگ در ایران. تهران، نشر ورسه.
احمدی، علیرضا.(۱۳۸۴). فراوانی اقدام به خود سوزی در اقدام کنندگان به خودکشی در شهرستان اسلام آباد غرب(۸۱-۱۳۷۶). فصلنامه علمیپژوهشی دانشگاه علوم پژشکی کرمانشاه(بهبود)، سال۹، شماره ۱؛۳۶-۲۶٫
احمدی، علیرضا؛ جانبازی، ش؛ لقایی، ز؛ احمدی، عباس؛ داوری نژاد، ع؛ حیدری، م.(۱۳۸۵). مطالعه اپیدمیولوژی موارد خودسوزی موفق پذیرش شده در بیمارستانهای دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه(سال ۱۳۸۳). فصلنامه اصول بهداشت روانی، سال۸، شماره ۲۹؛۳۵-۲۳٫
استون، ایروینگ.(۱۳۸۳). شور ذهن. ترجمه اکبر تبریزی و فرخ تمیمی، تهران انتشارات مروارید، چاپ دوم.
اسماعیل نیا، طاهره؛ فرامرزی، محبوبه؛ موسوی، شکوفه؛ شمسی، گلفام.(۱۳۸۴). بررسی اقدام به خودکشی در زنان شهر بابل(۸۰-۱۳۷۹). مجله دانشگاه علوم پژشکی بابل، سال۷،شماره ۲؛۶۲-۵۸٫
باپیری، امید علی؛ بهامین، قباد؛ فیض الهی، علی.(۱۳۸۹). بررسی تأثیر آموزش گروهی حل مسأله بر برخی ویژگیهای روان شناختی نوجوانان اقدام کننده به خودکشی. مجله علمیدانشگاه علوم پزشکی ایلام، دوره ۱۸، شماره ۱؛ ۲۲-۱۶٫
برخوردار، نسرین؛ جهانگیری، کتایون؛ برخوردارف ناهید.(۱۳۸۸). بررسی روند بروز خودکشی و عوامل مؤثر بر ان در مناطق روستایی شهرستان کرمانشاه(طی سالهای ۱۳۸۵-۱۳۷۹). مجله علمیسازمان نظام پزشکی جمهوری اسلامیایران، دوره ۲۷، شماره ۲؛۲۲۵-۲۱۹٫
برک، لورا.(۱۳۸۹). روانشناسی رشد. ترجمه یحیی سید محمدی، تهران، انتشارات ارسباران، چاپ پانزدهم.
تقوی، نعمت الله.(۱۳۸۱). بررسی عوامل مؤثر در خودکشی، در استان آذربایجان شرقی. (خوکشی: مقالات اولین آسیبهای اجتماعی ایران، جلد ۴، انتشارات آگاه).
جمشید زاده، فرخ لقا؛ رفیعی، ح؛ یاسمی،م؛ رحیمی، س؛ اعظم،ک.(۱۳۸۳). روند خودکشی و اقدام به خودکشی در استان ایلام: ۱۳۸۰-۱۳۷۳٫ فصلنامه علمیپژوهشی رفاه اجتماعی. سال ۳ شماره ۱۲؛ ۳۴۶-۳۲۵٫
جمشیدیها، غلامرضا؛ قلی پور، سیاوش.(۱۳۸۹). مدرنیته و خودکشی زنان و دختران لک. مجله بررسی مسائل اجتماعی ایران، سال۱، شماره۱؛ ۱۰۶-۷۹٫
چنگ، جان؛هالیدی، جان.(۱۳۸۷). مائو داستان ناشناخته. ترجمه بیژن اشتری، تهران نشر ثالث.
حنا ساب زاده، مریم؛ یزدان دوست،ر؛ اصغر نژاد، ع؛ غرایی، ب.(۱۳۹۰). شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی در مورد بیماران افسرده خو خودکشی گرا: یک مطالعه کیفی. مجله علوم رفتاری، دوره ۵، شماره۱؛ ۳۸-۳۳٫
حیدری، پهلویان، ا.(۱۳۷۶). وضعیت روانی اجتماعی اقدام کنندگان به خودکشی در شهرستان همدان. فصلنامه اندیشه و رفتار، شماره ۲و۱؛ ۳۱-۱۱٫
خدیوی، رضا؛ معزی، معصومه؛ شاکری، مصطفی؛ برجیان، محمد تقی.(۱۳۸۴). تأثیر آموزش مهارتهای زندگی در زمینه پیشگیری از اقدام به خودکشی در زنان. مجله علمیدانشگاه علوم پزشکی ایلام، شماره ۴۶؛ ۳٫
شمس خرم آبادی، منوچهر.(۱۳۸۱). بررسی انگیزههای خودسوزی در میان مراجعان بیمارستانهای شهدای عشایر شهر خرم آباد وابسته به دانشگاه علوم پزشکی لرستان. خودکشی( مقالات آسیبهای اجتماعی اجتماعی در ایران)، انتشارات آگاه.
خزایی، حبیب الله؛ پرویزی فرد، علی اکبر.(۱۳۸۲). بررسی ویژگیهای جمعیت شناختی و ارزیابی و ضعیت روانی اقدام کنندگان به خودکشی(تبریز، ۱۳۸۰). فصلنامه علمیپژوهشی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه(بهبود). سال ۷، شماره۳؛ ۵۱-۴۲٫
خلخالی، س؛ نجفی، ک؛ جهانبخش، ج؛ حسنی، ل.(۱۳۸۵). ملاقات با پزشکان قبل از اقدام به خودکشی. فصلنامه حکیم. دوره۹، شماره ۴؛ ۲۴-۱۷٫
خواجه موگهی، ناهید؛ بهروزیان، فروزان؛ قنواتی، فروغ.(۱۳۸۸). بررسی ناامیدی با خودکشی در بیماران با اختلالهای خلقی. مجله علمیپزشکی، دوره ۸، شماره ۴؛ ۴۱۳-۴۰۷٫
خورشیدی، علی؛ یاسمی، محمد تقی؛ اساسی، نازیلا؛ زمانی، قاسم.(۱۳۸۳). تعیین بار ناشی از رفتارهای خودکشی در استان ایلام. فصلنامه پایش، سال۳، شماره ۴؛۲۶۴-۲۵۷٫
دوباتن، آلن.(۱۳۹۰). تسلی بخشیهای فلسفه. ترجمه ی عرفان ثابتی. تهران، نشر ققنوس، چاپ هفتم.
دورانت، ویل.(۱۳۸۸). تاریخ فلسفه. ترجمه عباس زریاب، تهران، شرکت انتشارات علمیو فرهنگی، چاپ بیست و دوم.
دورکهیم، امیل.(۱۳۸۹).خودکشی. ترجمه نادر سالار زاده امیری، تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ دوم.
راژینسکی، ادوارد.(۱۳۸۷). استالین. ترجمه مهوش غلامی، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ چهارم.
رحیمی، عزیزالله.(۱۳۷۸). تحلیل اجتماعی خودسوزی دختران ترکمن. فصلنامه پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی، پیش شماره ۳٫
رضائیان، محسن؛ شریفی راد، غلامرضا.(۱۳۸۷). الگوی فصلی خودکشی و اقدام به خودکشی در استان ایلام طی سالهای ۱۳۸۲-۱۳۷۵٫ مجله علمیدانشگاه علوم پزشکی ایلام، دوره ۱۶، شماره ۲؛ ۵۷-۵۱٫
رضائیان، م؛ حاتمی، ه.(۱۳۸۵). اپیدمیولوژی خودکشی. تهران، انتشارات ارجمند.
رمون، دیدیه.(۱۳۸۸). شوپنهاور. ترجمه بیتا شمسینی، تهران، نشر ققنوس.
سارسون، ایروین جی؛ ساراسون، باربارا.آر.(۱۳۸۳). روانشناسی مرضی(جلد۱). ترجمه نجاریان وهمکاران، تهران، انتشارات رشد، چاپ ششم.
شمس علیزاده، نرگس؛ افخم زاده، ع؛ محسن پور، ب؛ صالحیان، ب؛ شمس علیزاده، ن.(۱۳۹۰). قصد مرگ در اقدام کنندگان به خودکشی از طریق مسمومیت(دراستان کردستان سال ۱۳۸۷). مجله دانشگاه علوم پزشکی مازندران، دوره۲۱، شماره ۸۱؛ ۶۷-۶۲٫
شمسی خانی،ابوالفضل؛ فلاحی، مسعود؛ رهگذر، مهدی.(۱۳۸۵). تأثیر آموزش مهارت حل مسأله بر مهارت مقابله ای افراد اقدام کننده به خودکشی. پژوهش پرستاری، دوره۱، شماره ۳؛ ۳۹-۳۱٫
شوپنهاور، آرتور.(۱۳۸۹). در باب حکمت زندگی. ترجمه محمد مبشری، تهران، انتشارات نیلوفر، چاپ دوم.
شوپنهاور، آرتور.(۱۳۸۸). جهان همچون اراده و تصور. ترجمه رضا ولی یاری، تهران، نشر مرکز.
شولتز، دوان؛ شولتز، سیدنی،الن.(۱۳۷۹). نظریههای شخصیت. ترجمه یحیی سیدمحمدی، تهران، مؤسسه نشر ویرایش، چاپ سوم.
شیرزاد، جلال؛ قره داغی، جابر.(۱۳۸۶). بررسی روشها و علل خودکشیهای منجر به فوت ارجاع شده به سازمان پزشکی قانونی کشور در شش ماهه اول ۱۳۸۳٫ مجله علمیپزشکی قانونی، دوره ۱۳، شماره ۳؛ ۱۷۰-۱۶۳٫
صدیق سروستانی، رحمت الله.(۱۳۸۹). آسیب شناسی اجتماعی. تهران، انتشارات سمت، چاپ ششم.
ضرغامی، مهران؛ خلیلیان، علیرضا.(۱۳۸۱). خودسوزی در استان مازندران. مجله اندیشه رفتار، سال ۷، شماره ۴؛ ۲۴-۱۳٫
ظهور، علیرضا؛ افلاطونیان، محمد رضا.(۱۳۸۲). فراوانی اقدام به خودکشی در مراجعه کنندگان به بخش اورژانس شهر جیرفت در سال ۱۳۸۰٫ مجله دانشگاه علوم پزشکی ایران، سال ۱۰، شماره ۳۸؛ ۹۲۰-۹۱۳٫
عبداللهیان، ابراهیم.(۱۳۷۸). بررسی ارتباط بین استرس، جنایت و خودکشی. فصلنامه بهداشت روانی، سال۱، شماره ۱؛ ۵۳-۴۶٫
عدالتی شاطری، زهره؛ اشکانی، نجمه؛ مدرس غروی، مرتضی.(۱۳۸۸). بررسی رابطه بین نگرانی مرضی، شیوههای حل مسأله و افکار خودکشی در نمونه غیر بالینی. مجله علمیدانشگاه علوم پژشکی کردستان، دوره ۱۴؛ ۱۰۰-۹۲٫
عنبری، موسی؛ بهرامی، اردشیر.(۱۳۸۹). بررسی آثار فقر و خشونت بر میزان خودکشی در ایران(روستاههای شهرستان پلدختر). مجله بررسی مسائل اجتماعی ایران، سال ۱، شماره ۲؛ ۲۹-۱٫
فرانکل، ویکتور.(۱۳۷۹). انسان در جستجوی معنا. ترجمه نهضت صالحیان و همکار، تهران، انتشارات درسا، چاپ دهم.
قاسم زاده، فاطمه.(۱۳۹۰). www.iranpa.org
قلمبر، عبدالعظیم؛ زارعی، جواد؛ پی پل زاده، محمدحسن.(۱۳۸۹). بررسی ویژگیهای فردی و اجتماعی به عنوان عوامل خطر ساز در خودسوزیها. مجله علمیپزشکی، دوره ۹، شماره۳؛ ۲۴۶-۲۳۳٫
کاپلستون، فردریک چارلز.(۱۳۸۸). تاریخ فلسفه(جلد۹). تهران، شرکت انتشارات علمیو فرهنگی.
کاویانی، ح.(۱۳۸۱). مسأله گشایی در بیماران افسرده اقدام کننده به خودکشی. مجله اندیشه و رفتار، سال ۷، شماره ۴؛ ۳۰-۲۵٫
کرایت، یان.(۱۳۸۸). نظریه اجتماعی کلاسیک. ترجمه شهناز مسمیپرست، تهران، نشر آگه، چاپ چهارم.
گلدر، مایکل؛ گات، دنیس؛ میو، ریچارد.(۱۳۷۷). مبانی روانپزشکی اکسفورد. ترجمه کیانوشهاشمیان و همکار. مؤسسه نشر بتیان.
محمد خانی، پروانه.(۱۳۸۳). همه گیر شناسی افکار خودکشی واقدام به خودکشی در دختران مناطق پرخطر ایران. فصلنامه علمیپژوهشی رفاه اجتماعی، سال ۱۴، شماره ۱۴؛۱۷۳-۱۵۷٫
معماری، اشرف الملوک؛ رمیم، طیب؛ امیر مرادی، فرشته؛ خسروی، خدیجه؛ گودرزی، زهرا.(۱۳۸۵). علل اقدام به خودکشی زنان متأهل. مجله دانشکده پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشکی تهران(حیات)، دوره۱۲، شماره۱؛ ۵۳-۴۷٫
معیدفر، سعید؛ حسن پناه، حسین.(۱۳۸۹). عوامل اجتماعی مؤثر بر خودکشی جوانان استان کردستان. مجله بررسی مسائل اجتماعی ایران، سال۱، شماره ۳؛ ۱۴۳-۱۲۳٫
موسوی، فریبا؛ سجادی، حمیرا؛ رفیعی، حسن؛ فیضی، آوات.(۱۳۸۷). برخی عوامل خانوادگی مرتبط با اقدام خودکشی. فصلنامه پژوهشی رفاه اجتماعی، سال ۷، شماره ۲۷؛ ۷۲-۵۳٫
نان بخش، ژاله، جهانگیری، ن؛ خلیل زاده، ح؛ وظیفه اصل، م.(۱۳۸۴). بررسی عوامل منجر به خودسوزی زنان بستری در بخش سوختگی بیمارستان امام خمینی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی ارومیه در سال ۱۳۸۰٫ فصلنامه دانشکده پرستاری و مامایی. سال ۳، شماره ۳؛ ۱۰۴-۱۰۱٫
نوروزی، س.(۱۳۷۳). بررسی مهارتهای مقابله ای اقدام کنندگان به خودکشی وافراد بهنجار در مواجهه با شرایط استرس زا. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبایی.
یاسمی، محمدتقی؛ صانعی، نسرین؛ ملک پور، رضا؛ هنرمند، رضا.(۱۳۷۲). بررسی اپیدمیولوژیک موارد اقدام به خودکشی در شهر کرمان. مرکز اطلاعات و آمار ایران، ۳۴۴۵۰٫
Beautrais, AL; Mishara, BL.(2008). World suicide prevention Day: Think globally, Plan nationally, act locally, crisis, 29(2);59-63.
Greenberger, E; Chen, C; Tally, S.R.(2000). Family peer and individual correlates of depressive among US. And Chinese adolescents. Journal of consulting and clinical psychology, 68(2), 292-308.
Hickie, IB.(2000). An approach to managing depression in general practice. Med J aust; 137(2); 106-110.
Kaplan, H; Sadock, B.(1998). Comprehensive text book of psychiatry, vol:2.
Lari, AR; Alaghebendan, R.(2003). Epidemiological study of self-inflicted burns in Tehran, Iran. J Burn care Rehabil, 25(1); 15-20(Persian).
Modoz, GA; Baca, GE.(1999). Attempted suicide and previous contact with health system. Actas ESP Psyciatr; (5), 329-33.
Murad, MK.(2005). Suicide prevention and developing countries. JR Soc MED; 98-459-463.
